معنی کتابی نوشته حاج میرزا حسین طبرسی نوری

حل جدول

کتابی نوشته حاج میرزا حسین طبرسی نوری

نجم الثاقب


حاج میرزا آقاسی

صدر اعظم محمدشاه قاجار

صدراعظم محمدشاه قاجار

لغت نامه دهخدا

حسین طبرسی

حسین طبرسی. [ح ُ س َ ن ِ طَ ب َ] (اِخ) نوری، چنانکه خود گاهی امضا میکرد. و طبری نسبت به طبرستان را اراده میکرد. رجوع به حسین نوری شود.


حسین نوری

حسین نوری. [ح ُ س َ ن ِ] (اِخ) ابن محمدتقی بن محمدعلی نوری مازندرانی محدث رجال شناس معاصر معروف به حاج میرزاحسین نوری در 1254 هَ. ق. / 1838 م. در فومن مازندران متولد گشت و به عراق مهاجرت کرد و در نجف در17 جمادی دوم 1320 هَ. ق. 1902/ م. درگذشت. او راست: «فصل الخطاب فی تحریف الکتاب » که موجب طعن بر وی گردید و کتابی بنام «کشف الارتیاب » در رد آن نوشته شدو حاجی نوری نیز ردی بر «کشف الارتیاب » نگاشت و حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی مؤلف ذریعه کتابی بنام «النقداللطیف » در محاکمه میان ایشان با تأیید حاجی نوری نگاشت. (ذریعه ج 10 ص 220). ونیز او راست: «مستدرکات الوسائل » که ذیلی است بر کتاب «تفصیل وسائل الشیعه » تألیف شیخ حر عاملی که در سه جلد بزرگ چاپ شده و اخیراً نیز در چندین مجلد تجدید چاپ شده است. دیگر از آثار او «دارالسلام » در خواب نما شدن و «کشف الاستار» و «البدر المشعشع فی ذریه موسی المبرقع» و «تحفهالزائر» و «جنهالماوی » و «حاشیه ٔمنتهی المقال » و «سلامهالمرصاد» و «شاخه ٔ طوبی » و «صحیفه ٔ علویه » و «صحیفه ٔ سجادیه ٔ چهارم » که ذیل است بر«صحیفه ٔ سجادیه سوم » تألیف عبداﷲ افندی و «ظلمات الهاویه» و «فیض قدسی » در تاریخ خاندان مجلسی و «کلمه ٔ طیبه» و «لؤلؤ و مرجان » که در آن به روضه خوانان تاخته و موجب دشمنی آنان و طعن بر وی گردید. و مستدرک مزار بحار و «معالم العیر» که مستدرک جلد هفدهم بحار است و «مواقع النجوم » و «میزان السماء» و «النجم الثاقب » و «نفس الرحمان » که در احوال سلمان فارسی است. وی شاگرد شیخ عبدالحسین، شیخ العراقین و شیخ مرتضی انصاری و حاجی ملا علی کنی و میرزا محمدحسن شیرازی وسید مهدی قزوینی و میرمحمدهاشم خوانساری بوده است ومعروف ترین شاگرد وی حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی مؤلف الذریعه و حاج شیخ عباس قمی میباشند. (ریحانه الادب) (هدیه الاحباب ص 180) (ذریعه) (اعیان الشیعه ج 27 ص 139) (ایضاح المکنون) (معجم المؤلفین) (هدیه العارفین ج 1 ص 330). قزوینی گوید: صاحب ترجمه کتابخانه ٔ جامع و معتبری داشت که در ایران و عراق عرب نظیر آن در کمیت و کیفیت گویا یافت نمیشد ولی بعد از وفات او بکلی متفرق شد. وی پدرزن مرحوم شیخ فضل اﷲ نوری مقیم تهران و جد مادری اولاد او بود و بسیاری از کتب نفیسه ٔ نادره ٔ او را در شش سال قبل که راقم این سطور (قزوینی) به ایران مراجعت نمود نزد آقا ضیاءالدین نوری پسر شیخ فضل اﷲ دید، ولی بعد از وفات او معلوم نشد عاقبت آن کتب به کجا انجامید. (وفیات معاصرین بقلم محمد قزوینی مجله ٔ یادگار سال 3 شماره ٔ5). مقداری از این کتب که نزد خاندان بهزادی در تهران بود توسط حاج آقا حسین بروجردی خریداری شد و به عراق عرب منتقل گردید و اکنون در نجف در کتابخانه ٔ مدرسه ٔ بروجردی موجود است.


طبرسی

طبرسی. [طَ ب َ] (اِخ) حسین بن محمدتقی نوری طبرسی. او راست: فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب رب الارباب آغاز کتاب الحمدللّه الذی انزل علی عبده کتاباً ثنئاًلما فی الصدور. در دیباچه ٔ کتاب گوید: این کتابی است لطیف که در اثبات تحریف قرآن، و فضایح اهل جور و عدوان فراهم آورده ام، و آنرا فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب رب الارباب نام نهادم، و بر سه مقدمه و دو باب قرار دادم. این کتاب در سال 1298 هَ. ق. در ایران بطبع رسیده است. او راست. کتاب دیگری به نام کشف الاستار عن الابصار (المهدی المنتظر). این کتاب را بر یک مقدمه و دو فصل و خاتمه مرتب ساخته است، و در ایران بچاپ سنگی طبع شده است. (معجم المطبوعات ستون 1228).

طبرسی. [طَ ب َ] (اِخ) (شیخ...) شمس الدین طبرسی نحوی. در روضات گوید: کفعمی در بلدالامین از او نقل کند و گمان دارم کتاب جواهر در نحو که بفضل بن حسن طبرسی نسبت کنند ازاو باشد. (روضات الجنات ص 513) و در کتاب النقض آمده است: و بعد از آن خواجه مکین بوالمفخر قمی... و شمس الدین محمد بنیامان طبرسی...؛ این جماعت همه شیعی و معتقد و اصولی بوده اند. (کتاب النقض صص 224- 225).

طبرسی. [طَ ب َ] (اِخ) محمدبن فضل. صاحب روضات در ذیل ترجمه ٔ فضل بن حسن طبرسی گوید: در باب محامده از کتاب امل الاَّمل شرح حال مردی، مکنی به ابی علی طبرسی که محمدبن فضل نام دارد دیده میشود که گوید: وی عالمی پرهیزکار و عابد بود. از او ابن شهرآشوب روایت کند. وی از تلامذه ٔ شیخ طوسی است. و دور نیست که او از اجداد طبرسی فضل بن حسن بن فضل صاحب ترجمه باشد. (روضات الجنات ص 514).

طبرسی. [طَ ب َ] (اِخ) هارون بن حسن بن علی بن محمدبن علی، مکنی به ابوعلی یا ابومحمد و ملقب به ضیاءالدین. منسوب به طبرستان و از این رو گاهی به طبری و گاهی به طبرسی خوانده میشود. سال وفات او به دست نیامده، لکن صاحب ریاض العلماء میرزا عبداﷲ افندی نسخه ای خطی از قواعد علامه در دهخوارقان به دست آورده که بخط هارون بوده و تمام آنرا نزد علامه خوانده و علامه با خط خود در پشت کتاب در تاریخ 17 رجب 701 هَ. ق. او را با القاب امام عالم فاضل ستوده است. و پدر او عمادالدین حسن بن علی طبرسی را نیز بسیار ستوده است. (تلخیص از ریحانه الادب ج 3 ص 26).

طبرسی. [طَ ب َ] (ص نسبی) در نسبت طبرسی دو قول است: یکی اینکه منسوب به طبرستان به معنی طبرستانی است دیگر آنکه معرب تفرشی و منسوب به تفرش از توابع قم است. این اختلاف گاهی در مطلق لفظ طبرسی و گاهی در طبرسی با قید وصف بودن برای شخص معین پیش می آمده و بدین جهت در بحث از حقیقت امر باید نخست تلفظ صحیح و مفهوم واقعی طبرسی را معلوم داریم و آنگاه به نسبت ابوعلی فضل بن حسن که آیا تفرشی است یا طبرستانی بپردازیم. طبرسی بطور مطلق پیش از بحث از لفظ و معنی این کلمه باید دانست که در عربی در نسبت بمرکب مزجی قاعده ٔ اصلی و کلی این است که جزء دوم کلمه را حذف و یاء نسبت را به آخر جزء اول ملحق میکنند. و فی المثل در نسبت به سیبویه و بعلبک سیبی و بعلی میگویند.ملحق کردن یاء نسبت به تمام کلمه نیز مخصوصاً در موردی که سبب سنگینی لفظ نشود و بالاخص در مرکبات فارسی که عرب بترکیب مزجی آنها توجه ندارد جائز است. چنانکه در نسبت به اردستان و خجستان اردستانی و خجستانی گویند. در بعض مرکبات هم از دو جزء کلمه لفظی چهارحرفی بر وزن جعفر بنا میکنند و آن را منسوب قرار میدهند، مانند حضرمی در نسبت به حضرموت. لکن اینگونه نسبت موقوف بر شنیدن از اهل زبان است و بر آن قیاس نتوان کرد. مطابق قاعده ای که یاد شد در نسبت بطبرستان سه وجه تصور میرود طبری، طبرستانی، طبرسی (بر وزن جعفری). از این سه وجه اهل زبان وجه اول را اختیار نموده و ائمه ٔ لغت و ادب نیز همان را ضبط کرده اند. از جمله یاقوت در معجم البلدان در ذیل طبرستان گوید: و النسبه الی هذا الموضع طبری. و در ذیل طبریه گوید: و النسبه الیها طبرانی علی غیر قیاس فکانه لما کثر النسبه بالطبری الی طبرستان، ارادوا التفرقه بین النسبتین.و صاحب تاج العروس در ماده ٔ (طبر) گوید: و طبرستان بلاد واسعه منها دهستان و جرجان و استرآباد و آمل: و النسبه الیها طبری ایضاً، پس از تمهید این مقدمه گوئیم: طبرسی بفتح اول و دوم، در نسبت به طبرستان با هیچیک از وجوهی که یاد شد درست نمی آید، و بنابراین مخالف قیاس است و کلمات مخالف قیاس را وقتی حکم به صحت میتوان کرد که اهل زبان آنرا استعمال کرده و ائمه ٔ ادب و لغت بضبط آن پرداخته باشند. و طبرسی با تلفظی که یاد شد در کتب لغت و ادب ثبت نشده، و علمای صرف و نحو با همه دقتی که در جمع و ضبط کلمات سماعی و شوّاذ و نوادر لغت داشته اند متعرض ذکر آن نشده اند، پس طبرسی با وزن و حرکتی که یاد شد یا بکلی مجعول و مجهول است، و یا آنکه لفظی صحیح و مستعمل بوده و تحریف شده است، مجعول بودن آن با وارد شدن در کلمات و مؤلفات دانشمندان بزرگ فرضی معقول نیست. بنابراین، لفظی صحیح و در ابتدای وضع و استعمال موافق قیاس بوده و بعدها به بعض اسباب و علل که در پایان این بحث بدان اشاره خواهد شد تحریف شده، و به صورتی که اکنون معمول است درآمده و اتفاقاً چنان شهرت یافته است که تصور تحریف در آن نمیرود، و نظر بهمین شهرت بوده است که مؤلف روضات آنرا صحیح و قیاسی انگاشته و در اثبات قیاسی بودن آن دچار سه اشتباه شده است که از فاضلی چون او عجیب مینماید: یکی اینکه جزء اول طبرستان را طبرس پنداشته و در ذیل ترجمه ٔ علی بن حمزه ٔ طوسی گفته است: (ص 39 س 28 و 29) بل یُظن ان الطبرس مطلقا انما هونسبهٌ الی تفرش المشارالیها، لا الی طبرس التی هی مازندران، دیگر اینکه در نسبت به طبرستان، طبری را که موافق قیاس و مشهور است مخالف قیاس شمرده، و طبرسی را که مخالف قیاس و نامستعمل است موافق قیاس دانسته، و در ذیل ترجمه ٔ صاحب احتجاج پس از توجیه نسبت طبرسی و لفظ و معنی طبرستان گفته است: (ص 18 س 25) و قد یوجد النسبه الیها طبریا علی غیرالقیاس. (و البته اگرمازندران طبرس باشد، در نسبت به آن طبرسی موافق و طبری مخالف قیاس خواهد بود) دیگر آنکه طبرس را بشهادت این عبارت: لاالی طبرس التی هی مازندران، دانسته است، غافل از اینکه در طبرستان و نظائر آن از مرکبات، مدلول هر یک از دو جزء غیر از مدلول هر دو جزء است: وتاکنون شنیده نشده است که در تفسیر سجستان، فی المثل سج یا سجس را بسیستان معنی کنند، پس طبرس یا طبر بمعنی مازندران نیست، و آنچه افاده ٔ این معنی میکند مجموع طبرستان است. بالجمله در ابطال قول کسانی که طبرسی را منسوب به طبرستان میدانند، محکمترین ادله مخالف قیاس و نامستعمل بودن این کلمه است و در تأیید این دلیل (با اینکه محتاج تأیید نیست) قرائن متعدد که هر یک در واقع دلیلی جداگانه است در دست داریم. ازجمله اینکه در کتب تاریخ و رجال که تا دو قرن پیش تألیف شده است، در نسبت به طبرستان همه جا، بجز در مورد عده ای محدود لفظ طبری به کار رفته و عده ای محدودهم اغلب بنسبت طبرسی و طبری هر دو یاد شده اند، مانند عمادالدین حسن بن علی بن محمد که او را هم عماد طبری و هم عماد طبرسی خوانده اند، و فقط معدودی که شماره ٔآنها بتصریح مؤلف روضات الجنات از سه تن تجاوز نمیکند، به لقب طبرسی تنها اختصاص و اشتهار یافته اند، و این خود قرینه و دلیل آن است که طبرسی غیر از طبری ومنسوب به محلی غیر از طبرستان است، و در تأیید این معنی کافی است که نسبت دو تن از آن سه تن را (ابوعلی طبرسی و پسرش) صاحب تاریخ بیهق که معاصر و معاشر آنها بوده تعیین کرده، و بصراحت گفته است که ایشان ازبقعه ای موسوم به طبرس بوده اند. دیگر اینکه اهل زبان در نسبت به امکنه هنگامی لفظ مخالف قیاس استعمال میکنند که استعمال لفظ قیاسی سبب اشتباه و التباس باشد، چنانکه در نسبت به طبریه ٔ شام طبرانی گفتند، تا بطبری منسوب به طبرستان مشتبه نگردد. و بدیهی است که در نسبت به طبرستان چنین محذوری پیش نیامده. و فی المثل اگر فضل بن الحسن را ابوعلی طبری میخواندند، جز معنی طبرستانی از آن مفهوم نمیشد. بالجمله بحکم ادله وقرائتی که یاد شد، طبرسی بفتح اول و ثانی، و برای نسبت به طبرستان وضع نشده و اصل آن در وضع بفتح اول وثالث و سکون ثانی، و برای نسبت به طبرس بر وزن تغلب بوده، و طبرس چنانکه خواهد آمد بمعنی تفرش است. و اما طبرس که مؤلف تاریخ بیهق اصل ابوعلی را از آنجا دانسته همان محلی است که در تاریخ قُم به نام طبرش ضبط شده، و طبرش بطور قطع معرب تفرش یا تپرش یا تبرش است. و تبدیل شین آن به سین برای کامل ساختن تعریب بوده و بر قیاس پشت و بُست و تشت و طست است. مؤلف تاریخ قم در وجه تسمیه ٔ طبرش، به روایت از ابن مقفع گوید (ص 78 و 79): ضیعتهای آن را طبرش بن همدان بنا کرده است و بعمارت آن فرموده، و در الحاق آن به قم در جای دیگر گوید (ص 59 س 3): رستاق طبرش داخل و خارج رااز حیث همدان با قم اضافه کرده اند. طبرش در تاریخ قم به اشکال مختلف، از قبیل رستاق طبرش داخل و خارج، رستاق طبرش همدان و اصفهان، رستاق طبرش همدانی و اصفهانی و در یک موضع نیز بعنوان طسوج طبرش نام برده شده، و از مجموع این اشکال و عناوین چنین مفهوم میشود که طبرش در زمان تألیف تاریخ قم، ناحیه ای وسیع و مشتمل بر قسمتهای مختلف و امتداد آن از حدود اصفهان و کاشان تا حدود قم و همدان بوده است. و عبارت مؤلف نیز که «طبرش منزلی میان کاشان و اصفهان است » این معنی را تأیید، و دوام اهمیت و وسعت عرصه ٔ طبرس را تا زمان او مدلل میکند. (تعلیقات احمد بهمنیار بر تاریخ بیهق صص 348- 352). || حدس دیگری که در این باب زده میشود آن است که طبرسی مخفف طبرستانی (طبری) ساروی است. در صورت صحت این حدس، این کلمه بهمان شکل مشهور یعنی بفتح طاء و باء و سکون راء صحیح است و نسبت آن به طبرستان و ساری و یا ساریه است، بجای طبری ساروی مانند طبرخزی که نسبت آن به طبرستان و خوارزم است، چه دو تن که به نسبت طبرسی مشهورند از مردم ساری طبرستان بوده اند: یکی احمدبن علی بن ابیطالب طبرسی یا شیخ طبرسی، دیگری شاگرد او رشیدالدین شمس الاسلام ابوعبداﷲ محمدبن علی بن شهرآشوب ابی نصر طبرسی که هر دو اهل طبرستان و از اهل ساری میباشند. و اگر طبرسی هم باشد بفتح طاء و سکون باء و کسر راء معرب تفرش، آن موضوع دیگر است و مربوط به اشخاص سابق الذکر نیست. و اگر تحقیقی در شرح حال ابوعلی طبرسی و اولاد او شود، شاید مطلب روشنتر شود. رجوع به ماده ٔ بعد شود.

طبرسی. [طَ ب َ] (اِخ) حسن بن فضل طبرسی. ملقب به رضی الدین، مکنی به ابونصر. او راست: کتاب مکارم الاخلاق که در سال 1300 هَ. ق. در بولاق مصر با کتاب الوسیله العظمی فی شمائل المصطفی خیرالوری تألیف ابی المکارم زین الدین پیرمحمد دده، در حاشیه اش بطبع رسیده، و نیز در سال 1304 درمطبعه ٔ محمد مصطفی، و در سال 1311 هَ. ق. در مطبعه عثمانیه و هم در آن سال در مطبعه ٔ میمنیّه، و همچنین در سال 1318 هَ. ق. با کتاب تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق ابن مسکویه در حاشیه اش چاپ شده است، در مطبعه ٔخیریه نیز در سال 1303 هَ. ق. بطبع رسیده است. (معجم المطبوعات ستون 1228). کتاب مکارم الاخلاق، در سال 1314 هم در تهران چاپ سنگی شده و کتب ذیل هم در حاشیه ٔ آن با کمال نفاست چاپ شده است: 1- طهارهالاعراق. 2- ترتیب السعادات. هر دو از تألیفات ابوعلی مسکویه. 3- کتاب التحصین و صفات العارفین. 4- کتاب الفصول فی دعوات اعقاب الفرائض. هر دو تألیف احمدبن محمدبن فهد الحلی. رجوع به روضات الجنات ص 512 و صص 184- 185 شود. و صاحب ریحانه الادب آرد: حسن بن علی بن محمدبن علی بن حسن طبرسی یا طبری مازندرانی. مشهور به عمادالدین طبرسی یا طبری. از فحول و اکابر علمای امامیه و فقیهی است. بصیر و محدثی خبیر و متکلمی نحریر و از معاصرین محقق حلی و خواجه نصیر طوسی و نظائر ایشان بوده و مصنفات جیده ٔ بسیاری در فقه، حدیث و تحقیق حقایق اصول مذهب و تشیید مبانی دین مقدس اسلامی و دیگر فنون متنوعه داشته و فتاوی او در کتب فقهیه متأخرین منقول و از او به عماد طبرسی یا طبری و گاهی بعمادالدین طبرسی یا طبری تعبیر کنند... سال وفاتش به دست نیامده، ولی از تاریخ تألیف اسرارالامامه «که در سال 698 هَ. ق. تألیف شده » معلوم است تا این سال حیات داشته است و نیز گفته اند این کتاب غیر از اسرارالامامه فضل بن حسن طبرسی است، او از طبرستان مازندران است. (از ریحانه الادب ج 3 ص 127، 128). صاحب الذریعه در نسبت «اسرارالامامه » (ج 2 ص 40) نویسد: الشیخ المتکلم الفقیه عمادالدین الحسن بن علی بن محمدبن الحسن الطبرسی المعروف بالعماد الطبری او عمادالدین الطبری عند نقل اقواله فی الفقه و هو صاحب کامل البهائی الذی الفه سنه 675 [هَ. ق.] و صرح فیه بانه مازندرانی (انتهی موضع الحاجه منه). خود وی در مقدمه ٔ کتاب کامل بهائی نویسد: «در ملک مازندران که مولد مصنف این کتاب است » ولی از شهری که در آن تولد یافته نام نمیبرد.

طبرسی. [طَ ب َ] (اِخ) مؤلف روضات الجنات آرد (ص 18): ابومنصور احمدبن علی بن ابی طالب الطبرسی، از مردم طبرستان بفتح طا و با و راء و اسکان سین، چنانکه حازمی بر آن رفته و عامه نیز همین عقیده را دارند، یا فتح دو حرف نخستین با سکون سین صاحب ترجمه اهل ساری که یکی از شهرستانهای مشهور مازندران است بوده، چنانکه شاگرد مشهور او: محمدبن علی بن شهرآشوب السروی المازندرانی رحمهاﷲ نیز منسوب به ساری میباشد. و گاه بر غیر قیاس منسوب به طبرستان را طبری گویند، مانند شیخ ابوعلی طبری، و قاضی ابوالطیب طبری، و نسبت طبری به طبرستان، مانند طبرانی است نسبت به طبریه ٔ اردن از بلاد شام و چنانکه در نسبت بطبرستان گویند فلان الطبری، و الدارهم الطبریه، همچنان گویند:فلان الطبرانی (در نسبت بسوی طبریهاردن از بلاد شام) و طبرانی مؤلف معجم کبیر نیز از طبریه ٔ شام میباشد، گاهی هم طبریه را در مورد نسبت به قریه ای که نزدیک شهر واسط واقع است استعمال کنند، و در کتاب ریاض از شیخ و استاد خود علامه ٔ مجلسی رحمهاﷲ نقل کرده که او در کتابی چنین دیده که طبرسی معرب تفریشی، نسبت به تفریش یکی از آبادیهای توابع قم است، چنانکه دوریستی معرب درشت، یکی از آبادیهای توابع تهران میباشد. صاحب ریاض بر این سند افزوده است که بعضی از معاصرین نیز با قول آخرین موافقت کرده اند، و هو غریب ٌ. و سوف یأتی فی ترجمه حمزهالدیلمی. و بالجمله این مرد از بزرگان متقدمان اصحاب ما میباشد و از جمله کسانی که ازاو روایت دارند، شاگرد سابق الذکر اوست که در کتاب معالم العلماء نام شریف او را ذکر کرده و گفته است که شیخی احمدبن ابیطالب الطبرسی. او راست: کتاب الکافی فی الفقه، حَسن ٌ، الاحتجاج و مفاخرالطالبیه، تاریخ الائمه و فضائل الزهراء - انتهی. (روضات الجنات ص 18). صاحب معجم المطبوعات عنوان وی را بدین نحو آورده است: ابومنصور احمدبن علی بن ابیطالب الطبرسی. (الشیخ...) و یعرف بالشیخ الطبرسی الاول. صاحب روضات الجنات در جلداول نام او را ذکر کرده، گوید: عالم و فاضل و محدّث ثقه است. وی راست: کتاب الاحتجاج علی اهل اللجاج، کتابی است نیکو و بسیار سودمند، و سال وفات او را ذکر نکرده است. کتاب مذکور در مذهب طایفه ٔ شیعه و انتصاربر اهل بیت رسول خدا صلوات اﷲ و سلامه علیهم تألیف شده. صاحب روضات گوید: آن کتابی است معتبر و بین طایفه ٔ شیعه شهرتی بسزا دارد و مشتمل است بر آنچه از دلائل نبوت و امامت، بلکه بسیاری از دلایل اصحاب بزرگوار پیغمبر با گروهی از اشقیاء و مخالفین را نیز که به دست آورده و بر آن آگاهی یافته است بر آن افزوده، و در اواخر کتاب نیز تدقیقات بسیاری که از ناحیه ٔ مقدسه به بعضی از بزرگان شیعه صادر شده درج کرده است. کتاب مزبور در سالهای 1268 و 1302 در تهران طبع شده. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1228). و صاحب ریحانه الادب آرد: شیخ احمدبن علی بن ابیطالب، مکنی به ابی منصور. عالم فاضل جلیل فقیه متکلم کامل نسابه و از اهالی ساری مازندران و از ثقات محدثین و اکابر علمای امامیه ٔ اواسط قرن ششم هجری و با ابوالفتوح رازی و فضل بن حسن طبرسی متوفی 548 هَ. ق. معاصر و از اساتید و مشایخ روایت شیخ منتخب الدین متوفی در 585 هَ. ق. و ابن شهرآشوب متوفی 588 هَ. ق. بود. خودش با دو واسطه از شیخ طوسی و با چند واسطه ٔ دیگر از صدوق روایت می نماید و شهید اول در غایهالمراد فتاوی و اقوال او را بسیارنقل میکند و از آثار جلیله ٔ اوست: 1- الاحتجاح علی اهل اللجاج. 2- تاج الموالید در انساب، چنانچه بعضی گفته لکن رجوع به شرح حال فضل بن حسن طبرسی کنند. 3 -تاریخ الائمه (ع). 4- فضائل الزهراء. 5- الکافی در فقه. 6- مفاخر الطالبیه. و اشهر از همه کتاب اجتماع مذکور اوست که در السنه دائر و به اجتماع طبرسی معروف و به کثرت فوائد موصوف و بارها به طبع رسیده... وکسانی که تألیف این کتاب احتجاج را به فضل بن حسن طبرسی نسبت داده اند، بخطا رفته اند. (ریحانه الادب ج 3 ص 18). ابن شهرآشوب او را در معالم العلما به این نسبت (طبرسی) خوانده و گوید: «شیخی احمدبن ابیطالب الطبرسی له الکافی فی الفقه ». رجوع به همین لغت نامه ذیل احمد، روضات الجنات ص 18 و سبک شناسی ج 3 ص 304 شود.


حاج حسین یزدی

حاج حسین یزدی. [ح ُ س َ ی َ] (اِخ) (مولی....) از دانشمندان دوره ٔ صفویه (قرن یازدهم) است و صاحب روضات گوید اواستاد خلیل بن الغازی (1001- 1089 هَ. ق.) و شارح خلاصه الحساب است. رجوع شود به روضات الجنات ص 267.


نوری

نوری. (اِخ) اسماعیل (سید...) بن احمد علوی عقیلی طبری نوری نجفی. از فقهای امامیه ٔ اوایل قرن چهاردهم هجری و از شاگردان حاج میرزا حبیب اﷲ رشتی و حاج میرزا محمدحسین شیرازی است. به سال 1321 هَ. ق. در کاظمین وفات یافت. او راست: 1- اصول الفقه. 2- کفایه الموحدین فی اصول الدین، در سه مجلد. 3- وسیله المعاد فی شرح نجاه العباد. (از ریحانه الادب ج 4 ص 248). و رجوع به اعیان الشیعه ج 12 ص 253 و الذریعه ج 2 ص 203 شود.

فرهنگ فارسی آزاد

طبرسی

طَبَرْسِی، ابو منصور اَحْمَد بن علی ابیطالب از مُحَدِّثان و علمای شیعه، معاصر ابوعلی فضل طبرسی و اهل مازندران بوده است. الْاِحْتِجاج علی اَهْلِ اللِجاح» معروف به «احتجاج» از آثار اوست. مقبره شیخ طبرسی در نزدیکی بابل مدفن این علّامه است،

معادل ابجد

کتابی نوشته حاج میرزا حسین طبرسی نوری

2139

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری