معنی کتاب مشهور بتی جین آیدی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
بتی. [ب َ ی ی] (ع اِ) طبق. (منتهی الارب).
بتی. [ب َت ْ تی] (اِخ) ابوجعفر بتی از شعرا و منسوب به بته از قرای بلنسیه بود. (از معجم البلدان).
بتی. [ب َت ْ تی] (ع ص نسبی) بت باف و فروشنده ٔ آن. (منتهی الارب) (آنندراج). || دستمال پشم و مانند آن. (از اقرب الموارد). و در این حدیث: فاتی بثلثه اقرص علی بتی بمعنی دستارخوان صوف و مانند آن است یا صواب بُتی، بمعنی طبق است یا نبی بتقدیم نون که بمعنی خوان خرما است. (منتهی الارب). و رجوع به بت شود. || حکم قطعی. حکم قطعشده. حکم حتمی. حکم که نسخ نشود. (یادداشت مؤلف).
- طلاق بتی،طلاق قطعی که رجوع آن جایز نباشد. طلاق باین که رجوع ندارد.
بتی. [ب َت ْ تی] (اِخ) ابوالحسن احمدبن علی کاتب بتی منسوب به بت از قرای بغداد، ادیبی هوشیار بود و بسال 405 هَ. ق. درگذشت.مدتی برای القادر باﷲ کتابت میکرد. (از معجم البلدان). و رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 266 و ج 3 ص 155 شود.
بتی. [ب َت ْ تی] (ص نسبی) منسوب به بت از قرای بغداد. (از معجم البلدان). || منسوب به بت، جائی از نواحی بصره. (از انساب سمعانی). || قریه ای میان بوهرز و بعقوبا. (از تاج العروس). || منسوب به بته از قرای بلنسیه. (از معجم البلدان).
کاغذ بتی
کاغذ بتی. [غ َ ب ُ] (اِ مرکب) کاغذی است خاص فرنگ که چون آن را به امعان نظر بینند شکل بتی از آن مرئی شود و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته. (آنندراج).
فرهنگ واژههای فارسی سره
شناسه
فرهنگ معین
نوعی پارچه کتانی ضخیم و محکم که از آن لباس دوزند، شش عدد از هر چیز. [خوانش: [انگ.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
نوعی پارچۀ نخی ضخیم با بافت فشرده که معمولاً از آن جامۀ رو و بهویژه شلوار میدوزند،
نوعی نوشابۀ الکلی که از تقطیر دانههای تخمیر شدۀ غلات بهدست میآید و با چیزهای خوشبو از قبیل دانۀ سرو کوهی یا ابهل یا پوست نارنج معطر میشود،
واحد شمارش کالا برابر با شش یا دوازده عدد، دوجین،
فارسی به عربی
جن
عربی به فارسی
ژن , عامل موجود در کروموزوم که ناقل صفات ارثی است
معادل ابجد
1474