معنی کتر

لغت نامه دهخدا

کتر

کتر. [ک َ ت َ] (ع اِ) کوهان بلند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). کوهان. (منتهی الارب). کوهان بلند شتر. (ناظم الاطباء). کَترَه. رجوع به کتر [ک َ / ک ِ] و رجوع به کتره شود.

کتر. [ک َ] (ع اِ) شمرده و اندازه. (منتهی الارب). قدر و اندازه. || لیاقت. حسب. (ناظم الاطباء). حسب و قدر. (اقرب الموارد). || میانه ٔ هر چیزی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || رفتاری است مانند رفتار مستان. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). || هوده ٔ خرد. || دیوار خرمنگاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دیوار خرمنگاه غله. (ناظم الاطباء). || کوهان بلند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کِتر. کَتِر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). و رجوع به کَتَر و کِتر شود. || جای خشک کردن خرما. (ناظم الاطباء).

کتر. [ک ِ] (ع اِ) گوری از گورهای عاد یا بنایی است شبیه به گنبد و کوهان را بدان تشبیه دهند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به کَتَر و کَتر شود.

کتر. [ک َ ت َ] (اِخ) ولایتی است در هندوستان. (فرهنگ اسدی اقبال ص 161). این گفته ٔ اسدی ظاهراً براساسی نباشد چه کتر دشتی بوده است نزدیک بلخ بچهار فرسخ بر کران رود جیحون و سلطان محمود با ایلک خان در آنجا حرب کرده است و ایلک خان را بشکست. صاحب تاریخ گردیزی آرد: ایلک خان با آن لشکر از رود بگذشت و به بلخ آمد و امیرمحمود رحمهاﷲ آنجا رفت و به دشت کتر حرب کردند. (تاریخ گردیزی ص 54). صاحب تاریخ یمینی جای این دشت را بدون ذکر نام کتر بر چهارفرسنگی بلخ کنار پل چرخیان می نویسد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 298):
ز بت پرستان چندان بکشت و چندان بست
که کشته بود و گرفته ز خانیان به کتر.
فرخی.
و گر بیاید زانگونه باز باید گشت
که خان ز دشت کتر پشت گوژ و روی آژنگ.
فرخی.
آنچه او کرد به ترکستان با لشکر خان
شاه کرده ست بدان لشکر در دشت کتر.
فرخی.
نه یک سواراست او بلکه صد هزار سوار
بر این گواه منست آنکه دید فتح کتر.
عنصری.
رجوع به تاریخ گردیزی ص 54 و تاریخ یمینی ص 298 شود.

فرهنگ معین

کتر

(کَ تَ) (اِ.) افزاری است که برای توده کردن خاک و تقسیم آن به تپه های کوچک یا پشته ها به کار رود. بدین ترتیب که دو مرد روبروی هم می ایستند و کتر را به پس و پیش می کشند.

فرهنگ عمید

کتر

پل‌کش

حل جدول

کتر

کوهان بلند

گویش مازندرانی

کتر

کبوتر

فرهنگ فارسی هوشیار

کتر

‎ شمرده، میانه میانه ی هر چیزی، اندازه، کجاوه ی کوچک -5 کوهان بلند، دیوار دیوار بستان، مستانه: رفتار مست (اسم) افزار یست که برای توده کرده خاک و تقسیم آن به تپه های کوچک یا پشته ها بکار میرود بدین ترتیب که دو مرد رو بروی هم می ایستند و کتر را به پس و پیش میکشند.

معادل ابجد

کتر

620

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری