معنی کتک
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
عصا و چوبدستی، (مص م.) زدن، ضربه زدن، خور سفتی بودن از کتک خوردن پروا نداشتن. [خوانش: (کُ تَ) (اِ.)]
فرهنگ عمید
ضرباتی که با دست یا چیز دیگر توسط شخصی بر بدن کسی وارد میشود،
[قدیمی] چوب کلفت، چماق، چوب گازران،
* کتک زدن: (مصدر متعدی) زدن کسی با دست، چوب، یا شلاق،
نوعی گوسفند کوچک با دست و پای کوتاه،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
زدن، ضرب، ضربت، چوب، چوبدست
فارسی به انگلیسی
Smack
گویش مازندرانی
فرهنگ فارسی هوشیار
چوبدستی قلندران، چوب ستبر برای زدن مجرم، تنبیه بدنی کوتک ترکی لت لگ ستل کوب (اسم) نوعی گوسفند که دست و پای او کوتاه است و سابقا آنرا از بحرین میاورد ند نقد: } فرق صحابه نبی کی رسدت کز ابلهی کور صفت طلب کنی نرمی قاقم از کتک . { (عمید لوبکی) (اسم) چو بدست (قلندر ان و جز آنان)، چوب گازر (در یزد مستعمل است)، ضرب (مطلق) زدن (چه با چوب و چه غیر آن) .
معادل ابجد
440