معنی کجاوه

لغت نامه دهخدا

کجاوه

کجاوه. [ک َ وَ / وِ] (اِ) کژاوه. گژابه. کزابه. کزاوه. قزاوه. قژاوه. کجابه. کجبه. کجوه. (فرهنگ فارسی معین). کجابه است که به عربی هودج خوانند. (برهان). آنچه بر پشت شتر بندند و دو شخص در آن مقابل یکدیگر نشینند. (غیاث اللغات). مَحمِل. (منتهی الارب). نشیمن و جایگاهی که بر استر و شتر بار کنند و در هر طرفی یکی بنشیند و در اول کرسی واری از چوب ساختند و باریسمان کجن از پهلوی استر آونگ کردند و در آن نشستند و کژاونگ و کژاوه خواندند چون زاء پارسی با جیم تبدیل می پذیرد کجاوه گفتند و او را با باء عربی بدل نمودند کجابه نیز نامیده شد. (از آنندراج). نشیمن روپوش دار مانند هودج که از چوب سازند و یک جفت آن را به یکدیگر بندند و بر شتر و یا استر بار کنند و در هر یک از آن یک کس نشیند و چوپله نیز گویند. (از ناظم الاطباء). دو اطاقک چوبین روباز یا با سایبان که آنها را در طرفین شتر یا استر بندند و در هر اطاقک مسافری نشیند و آن در قدیم وسیله ٔ حمل و نقل مسافران بود. (فرهنگ فارسی معین). عماری. محمل. پالکی:
وان کجاوه چیست میزان دو کفه باردار
بار جوزا و دو کفه شکل میزان دیده اند.
خاقانی.
گیسوی حور و گوی زنخدانش بین به هم
دستارچه کجاوه و ماه مدورش.
خاقانی.
گر تشنگان بادیه را جان بلب رسد
تو خفته در کجاوه به خواب خوش اندری.
سعدی.
یاران کجاوه غم ندارند
از منقطعان کاروانی.
سعدی.
تا یکی از دوستان که در کجاوه انیس من بود و در حجره جلیس. (گلستان). با آنکه اندک عارضه ای داشت آغرق در قلعه گذاشته به کجاوه درآمده عزیمت اردوی همایون داشت. (عالم آرا، از فرهنگ فارسی معین). رجوع به کجابه شود.


کجاوه پوش

کجاوه پوش. [ک َ وَ / وِ] (اِ مرکب) جامه که بر کجاوه کشند تا کجاوه نشین ازباران و سرما و آفتاب مصون ماند. در تذکرهالملوک (چ دبیرسیاقی ص 31) در فهرست اشیائی که به فراش باشی تحویل داده می شده است کجاوه و کجاوه پوش ذکر شده است.


کجاوه نشین

کجاوه نشین. [ک َ وَ / وِ ن ِ] (نف مرکب) کسی که در کجاوه نشیند. (ناظم الاطباء). آنکه در کجاوه قرار گیرد و سفر کند: کجاوه نشینی را شنیدم که با عدیل خود میگفت. (گلستان).


کجاوه کش

کجاوه کش. [ک َ وَ / وِ ک َ / ک ِ] (نف مرکب) چاروادار که پیاده همراه استر یا اشتر کجاوه دار است. (یادداشت مؤلف).


هم کجاوه

هم کجاوه. [هََ ک َ وَ / وِ] (ص مرکب) دو تن که دو طرف کجاوه نشینند. عدیل. (یادداشت مؤلف). هم سفر. همراه.

فرهنگ عمید

کجاوه

اتاقک چوبی روباز یا دارای سایبان که دو تای آن را در دو طرف شتر یا قاطر می‌بندند و بر آن سوار می‌شوند،

حل جدول

کجاوه

عماری، هودج

هودج

عماری

عریش

مترادف و متضاد زبان فارسی

کجاوه

تخت‌روان، عماره، محمل، هودج

فرهنگ فارسی هوشیار

کجاوه

آنچه بر پشت شتر بندند و دو شخص در آن مقابل یکدیگر نشینند


هم کجاوه

(صفت) دو کس که با هم در یک کجاوه مسافرت کنند.

فرهنگ معین

کجاوه

(کَ وِ) (اِ.) نشیمنی روپوش دار که از چوب سازند و یک جفت آن را به یکدیگر بسته بر شتر و یا استر بار کنند و در هر یک از آن دو کسی نشیند.

فارسی به عربی

کجاوه

فضلات

معادل ابجد

کجاوه

35

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری