معنی کدری

لغت نامه دهخدا

کدری

کدری. [ک ُ] (ع اِ) ابر تنک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به کَدَره شود. || نوعی از سنگخوار تیره رنگ پشت ابلق زردگلو. (منتهی الارب) (آنندراج). سنگ خوار. (ناظم الاطباء). سنگخواره. قسمی از قطا و آن مرغی است. (مهذب الاسماء):
در دامن کوه کبک شبگیران
در رفت به هم به رقص با کدری.
منوچهری.
و رجوع به سنگخواره شود.

فرهنگ معین

کدری

(کُ دَ) (اِ.) نوعی پارچه نخی.

حل جدول

کدری

تاری

فارسی به انگلیسی

کدری‌

Murkiness, Opacity, Opaqueness

فرهنگ فارسی هوشیار

کدری

زرد گلو گونه ای سنگخوارک از پرندگان کدری که گونه ای پارچه ی نخی است پارسی است (اسم) نوعی مرغ سنگخوار تیره رنگ پشت ابلق زرد گلو: } در دامی کوه کبک شبگیران در رفت بهم برقص با کدری ‎. { (منوچهری) (اسم) نوعی پارچه نخی.

معادل ابجد

کدری

234

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری