معنی کدیه

لغت نامه دهخدا

کدیه

کدیه. [ک ِدْ / ک ُدْ ی َ] (معرب، اِمص) معرب از کلمه ٔگدا و گدایی فارسی. سؤال. دریوزه. دریوزه گری. (یادداشت مؤلف):
کس کرد و به کدیه سپهی خواست ز گیلان
هرگز به جهان شاه که دیده ست و گدایی.
منوچهری.
نه دم کدیه ای همی گویم
نه دم عشوه یی همی دارم.
مسعودسعد.
گفتم چنین که حکم کنی تو مصادره است
مرد حکیم کدیه کند نی مصادره.
سوزنی.
زآن سوی کدیه بُرد آز مرا
تا نباشد به کس نیاز مرا.
سنائی.
نی نی چو به کدیه دل نهاده ست
گو خیز و بیا که در گشاده ست.
نظامی.
هیچ دیوانه ٔ فلیوی این کند
بر بخیلی عاجزی کدیه تند.
مولوی.
مردم هنگامه افزونتر شود
کدیه و توزیع نیکوتر رود.
مولوی.
شیخ روزی چار کرت چون فقیر
بهر کدیه رفت در قصر امیر.
مولوی.
- کدیه کردن، گدایی کردن. سؤال کردن:
از شما کی کدیه ٔ زر می کنیم
ما شما را کیمیاگر می کنیم.
مولوی.

فرهنگ معین

کدیه

سختی روزگار، گدایی. [خوانش: (کُ یِ) [ع. کدیه] (اِمص.)]

فرهنگ عمید

کدیه

گدایی: بدین دقیقه که گفتم گمان کدیه مبر / به بنده، گر چه گدایی شریعت شعر است (انوری: ۴۵)،

حل جدول

کدیه

تکدی، عسرت

گدایی

مترادف و متضاد زبان فارسی

کدیه

تکدی، سوال، گدایی، عسرت

فرهنگ فارسی هوشیار

کدیه

کدیه در فارسی پارسی تازی گشته گدیه گدایی نیست حاجت مرا به افسانه کدیه خوش نیست گنج در خانه (نزاری) (اسم) سختی روز گار، گدایی: } بدین لطیفه که گفتم گمان کدیه مبر ببنده گر چه گدایی شریعت شعر است ‎. { (انوری سروری)

معادل ابجد

کدیه

39

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری