معنی کرانه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
کنار، لب ساحل، پایان. [خوانش: (کَ نِ) [په.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
ساحل، کنار،
طرف، سو،
[قدیمی] انتها، پایان: خدای را مددی ای دلیل راه حرم / که نیست بادیهٴ عشق را کرانه پدید (حافظ: ۴۶۴)،
* کرانه کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی]
به پایان رساندن،
(مصدر لازم) [مجاز] منحرف شدن،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
جانب، جهت، طرف 2، افق، ساحل، کنار، کناره، طره، عرض، گوشه، ناحیه
فارسی به انگلیسی
Beach, Coast, Edge, End, Front, Frontage, Sand, Seacoast, Seashore, Shore, Strand, Waterfront, Waterside
فارسی به عربی
شاطی
نام های ایرانی
دخترانه، ساحل، کنار، سو، جهت
فرهنگ فارسی هوشیار
کناره، حاشیه
فرهنگ پهلوی
ساحل، حاشیه دریا
واژه پیشنهادی
افق
معادل ابجد
276