معنی کرایم
لغت نامه دهخدا
کرایم. [ک َ ی ِ] (ع ص، اِ) ج ِ کریمه. زنان بامروت. (فرهنگ فارسی معین). || بزرگ قدر. ارجمند: هرگونه تحف و هدایا از کرایم اموال صامت و ناطق و نفایس اجناس لایق و فایق را وسیله ٔ سعادت یک التفات از بندگان آستان اقبال آشیان می ساختند. (ظفرنامه ٔ یزدی از فرهنگ فارسی معین).
فرهنگ معین
جمع کریمه.، زنان با مروت، بزرگ قدر، ارجمند. [خوانش: (کَ یِ) (اِ.)]
فرهنگ عمید
=کریمه
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) جمع: کریمه زنان با مرورت، بزرگ قدر ارجمند: } هر گونه تحف و هدایا از کرایم اموال صامت و ناطق و نفایس اجناس لایق و فایق را وسیله سعادت یک التفات از بندگان آستان اقبال آشیان میساختند . { (ظفر نامه یزدی)
معادل ابجد
271