معنی کرایه
لغت نامه دهخدا
کرایه. [ک ِ ی َ / ی ِ] (از ع، اِ) مأخوذ از کراء تازی. (از فرهنگ فارسی معین).اجرت بار کردن اسب و شتر و غیره و اجرت نشستن در خانه و دکان مردم باشد. (از برهان) (آنندراج). پول و اجرتی که در ازای بارکشی ستور و نشستن در خانه و دکان و جز آن می دهند. مال الاجاره. مزد. اجرت. (ناظم الاطباء). || به مزد دادن چیزی چون خانه و جز آن. (یادداشت مؤلف). رجوع به کرا، کرای و کراء شود.
- کرایه ٔ خانه، وجهی که در ازای اقامت در خانه ای به صاحب خانه دهند. اجاره بها. (فرهنگ فارسی معین).
|| بعضی به معنی برابری و سزاواری نیز نوشته اند و این لفظ عربی است که فارسیان از جنس کلام خود می دانند. (آنندراج) (غیاث اللغات).
کرایه. [ک َ ی َ / ی ِ] (اِ) مرغی است سیاه رنگ و بطی ءالسیر یعنی سست پرواز. (برهان) (از ناظم الاطباء). کرانه نیز گویند. (از ناظم الاطباء). اَخَیل. (زمخشری). رجوع به کرانه شود.
فرهنگ معین
(کِ یِ) (اِ.) گرفته شده از «کراء» عربی. مزد، اجرت.
فرهنگ عمید
مزد، اجرت،
پولی که مستاجر بابت اجارۀ خانه، مغازه، یا دواب بدهد، کرا،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
اجارهبها، اجاره، حقالعمل، مزد، منفعت
فارسی به انگلیسی
Hire, Lease
فارسی به عربی
اجره، ایجار، تاجیر، شحن
فرهنگ فارسی هوشیار
اجرت بار کردن، مال الاجاره، اجرت، مزد
فارسی به آلمانی
Anstellen, Engagieren [verb], Fahrgeld (n), Fahrpreis (m), Kost (f), Mieten, Vermieten, Miete (f), Mieten, Pacht (f), Pacht [noun], Vermieten
معادل ابجد
236