معنی کروز
لغت نامه دهخدا
کروز. [ک ُ] (ع مص) درآمدن در چیزی و پنهان گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). داخل شدن و مخفی شدن در مغاک یا غار. (از اقرب الموارد). || پناه بردن به کسی و میل کردن سوی او. || بوئیدن گشن کمیز را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
کروز. [ک ُ] (اِ) کروژ. (ناظم الاطباء) (برهان). نشاط و شادمانی باشد. (جهانگیری). عیش و نشاط و شادمانی و طرب. (برهان) (ناظم الاطباء). شادی و با کرازان و کرازیدن قریب اللفظ و المعنی است. (آنندراج). طرب و شادی. (صحاح الفرس). فرح. نشاط. (یادداشت مؤلف):
وردنه جست و کروش اندر زمی
بانگ بربرد از کروز و خرمی.
رودکی (از حاشیه ٔفرهنگ اسدی نخجوانی).
مرحوم دهخدا پس از نقل این بیت می نویسند: گمان میکنم این بیت از کلیله و دمنه ٔ رودکی باشد در باب قرد و سلحفاه آنجا که بوزینه از پشت سنگ پشت از آب به خشکی جستن می کند. عبارت ابن مقفع این است: فلما قارب الساحل وثب عن ظهره فارتقی الشجر. و ترجمه ٔ نصراﷲ منشی بدین صورت است: بوزینه را به کنار آب رسانید، بوزینه به تک بر درخت رفت. اگر حدس من درست باشد شعر رودکی تقریباً باید اینطور باشد:
بوزنه جست و گریز اندرزمی
بانگ بربرد از کروز و خرمی.
ممکن است کروش هم کلمه ای بوده که امروز مفقود است. (یادداشت مؤلف).
باکروز و خرمی آهو به دشت
می خرامد چون کسی کو مست گشت.
رودکی.
چون دل باده خوار گشت جهان
با نشاط و کروز و خوش منشی.
خسروی.
رجوع به کروژ شود. || اندوه و ملامت را نیز گفته اند. (برهان) (ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(کُ) (اِ.) شادی، نشاط.
فرهنگ عمید
شادی، نشاط، عیش و طرب: با کروز و خرمی آهو به دشت / میخرامد چون کسی کاو مست گشت (رودکی: ۵۳۴)،
حل جدول
واحد پول برزیل
گویش مازندرانی
شعله
فرهنگ فارسی هوشیار
نشاط و شادمانی باشد، طرب، نشاط، عیش
فرهنگ فارسی آزاد
کُرُوْز، (کَرَزَ-یَکْرِزُ) داخل شدن- پنهان گردیدن- پناه بردن و ملتجی گشتن،
معادل ابجد
233