معنی کروم

لغت نامه دهخدا

کروم

کروم. [ک ُ] (ع اِ) ج ِ کَرم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درختان انگور. (غیاث اللغات):
میل جان در حکمت است و در علوم
میل تن در باغ و راغ و در کروم.
مولوی.
چه رها کن رو به ایوان و کروم
کم ستیز اینجابدان کاللّج ّ شوم.
مولوی.
دیگر کرمی و باغی که چهارساله بود که میانه ٔ آن را نشانده باشند آن را بر کروم جدیده و حدیثه نویسند. (تاریخ قم ص 107). || حق ریشه. آنچه زارع و باغبان راست از درختان یا تاک رز که کشته باشد. و این جز ازسهم اوست از حاصل.

فرهنگ عمید

کروم

عنصر فلزی جامد، نقره‌ای‌رنگ، براق، و بسیارسخت که در مجاورت هوا واکنش نشان نمی‌دهد و در ساخت برخی آلیاژها و آب‌کاری فلزها به کار می‌رود،

کَرْم

حل جدول

کروم

عنصر شماره 24

مرورگر اینترنتی از شرکت گوگل

فارسی به عربی

کروم

معدن الکروم

فرهنگ فارسی آزاد

کروم

کَرُوم، بسیار بخشنده و کریم،

معادل ابجد

کروم

266

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری