معنی کسری

لغت نامه دهخدا

کسری

کسری. [ک ِ را] (اِخ) عنوان پرویزبن هرمزبن انوشیروان. خسرو دوم.

کسری. [ک ِ را / ک َ را] (معرب، اِ) خسرو را گویند. ج، اکاسره، کساسره، اکاسر، کسور. (ناظم الاطباء). لقب هریک از پادشاهان عجم. (از برهان) (از آنندراج). لقب پادشاه فارس معرب خسرو یعنی پادشاه پادشاهان و صاحب شوکت بسیار و فراخ ملک. ج، اکاسره، کساسره، اکاسر، کُسور علی خلاف القیاس و القیاس کِسرَون. (منتهی الارب). اسم پادشاه فارس چنانکه پادشاه روم را قیصر نامند و ترک را خاقان و یمن را تُبَّع و حبشه را نجاشی و قبط را فرعون و مصر را عزیز و مانند آن، و این معرب خسرو فارسی است و معنایش فراخ ملک است. ج، اکاسره، کساسره، اکاسر، کسور است و به قیاس باید کسرون شود و چون کاف مکسور باشد نسبت به آن کِسری ّ و کِسرَوی است و مفتوح باشد کَسرَوی ّ. (از اقرب الموارد).

کسری. [ک ِ را] (اِخ) خسرو. نام انوشیروان عادل. (ناظم الاطباء) (برهان). لقب نوشیروان. (آنندراج) خسرو اول:
جزای حسن عمل بین که روزگار هنوز
خراب می نکند بارگاه کسری را.
ظهیر فاریابی.
رجوع به انوشیروان شود.

کسری. [ک ِ / ک َری ی] (ع ص نسبی) منسوب به کسری، یعنی خسروی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و مفتوح و مکسور بودن کاف به سبب نسبت به کِسری و کَسری است. (از اقرب الموارد). رجوع به کِسری و کَسری شود.

کسری. [ک َ را] (ع ص، اِ) ج ِ کسیر به معنی شکسته شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب).

فرهنگ معین

کسری

خسرو و پادشاه، نام انوشیروان، جمع اکاسره. [خوانش: (کَ یا کِ را) [معر.] (اِ.)]

منسوب به کسر، مبلغی که از چیزی کسر آمده و نقصان دارد. [خوانش: (کَ) [ع - فا.] (ص نسب.)]

فرهنگ عمید

کسری

عنوان هریک از پادشاهان ساسانی،

حل جدول

کسری

عنوان شاهان ساسانی

لقب پادشاهان ساسانی

فارسی به انگلیسی

کسری‌

Shortage, Shortfall, Want

فارسی به عربی

کسری

تسرب، جزیی، قله، نقص

نام های ایرانی

کسری

پسرانه، کسرا، معرب از فارسی، خسرو، نام انوشیروان پادشاه ساسانی، فرزند قباد

فرهنگ فارسی هوشیار

کسری

خرده شماره ی خرده پارسی تازی گشته خسرو کم کمبود کمداشت (صفت) منسوب به کسر، مبلغی که از چیزی کسر آمده و نقصان دارد. یا جمله کسری. هر کسر بزرگتر از واحد را جمله کسری می گویند. ‎ (اسم) عنوان انوشروان عادل خسرو اول، عنوان پرویز ابن هرمز بن انوشروان خسرو دوم، (اسم) عنوان هر یک از شاهنشاهان ساسانی جمع: اکاسر اکاسره. (اسم) کسری: (جزای حسن عمل بین که روز گار هنوز خراب می نکند بارگاه کسری را خ) (ظهیر فاریابی)

فرهنگ فارسی آزاد

کسری

کِسْری-کَسْری، مُعَرَّب خسرو- لقب پادشاهان ایرانی خصوصاَ پادشاهان ساسانی (جمع:اَکاسِرَه- کاسِرَه)،

فارسی به آلمانی

کسری

Mangeln [verb]

معادل ابجد

کسری

290

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری