معنی کسى که به او سفارش شده
حل جدول
فارسی به آلمانی
Besetzt
لغت نامه دهخدا
سفارش. [س ِ رِ] (اِمص) سپارش. اسم مصدر از سپاردن، سپردن. توصیه در نگاهداری و محافظت چیزی یا اجرای امری. (فرهنگ فارسی معین). سپارش و شفاعت. (آنندراج). || دستور دادن. فرمایش. || (اِ) دستور. فرمان. (فرهنگ فارسی معین).
فرهنگ عمید
دستور برای انجام دادن کاری یا نگهداری چیزی، دستور، فرمان،
فرهنگ واژههای فارسی سره
سپارش
فارسی به ایتالیایی
گویش مازندرانی
سفارش و تاکید
فرهنگ معین
دستور دادن، دستور برای انجام کار یا نگهداری از چیزی. [خوانش: (س رِ) (اِمص.)]
مترادف و متضاد زبان فارسی
تاکید، توصیه، اندرز، نصیحت، وصیت، دستور، فرمان، فرمایش، درخواست
فرهنگ فارسی هوشیار
دستور دادن، فرمایش، شفاعت
معادل ابجد
1069