معنی کشتیبان

لغت نامه دهخدا

کشتیبان

کشتیبان. [ک َ / ک ِ] (ص مرکب، اِ مرکب) ناخدا.فرمانده کشتی. ملاح. معلم کشتی. (ناظم الاطباء). صراری. (حبیش تفلیسی) (مهذب الاسماء). صاری. عدولی. نوتی. (منتهی الارب). سَفّان. (یادداشت مؤلف): نخست کشتیبان دست هرثمه بگرفت و بجست و به آب اندر شنا کرد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی). الهم، شهرکی است [به دیلمان] بر کران دریا جای کشتیبانان و جای بازرگانان. (حدود العالم). کشتیبانانی که اندررود برک و اندررود خشرت کار کنند از آنجا باشند. (حدود العالم).
تو گفتی هریکی زیشان یکی کشتی شدی زان پس
خله ش دوپای و بیلش دست و مرغابیش کشتیبان.
عسجدی.
خواجه گر نوح راست کشتیبان
موج طوفانش محنت افزاید.
خاقانی.
گفت چند بار به کشتی در بودم و کشتیبان نمی شناخت جامه ٔ خلق داشتم و مویی دراز و بر حالی بودم که از آن اهل کشتی جمله غافل بودند. (تذکره الاولیاء عطار). یکی در میان ایشان کشتی بانان را گفته بود که من سلطان جلال الدین ام. (جهانگشای جوینی).
چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان.
سعدی.
ای دل ار سیل فنا بنیان هستی برکند
چون ترا نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور.
حافظ.

فارسی به انگلیسی

کشتیبان‌

Captain, Sailor, Seaman

حل جدول

کشتیبان

ناخدا، ملاح

ناخدا

راموز

دریانورد


ملاح، کشتیبان

دریانورد


ملاح ، کشتیبان

دریانورد

واژه پیشنهادی

کشتیبان

آب نورد

ملاحبان

ملوان

دریانورد

راموز

فرهنگ عمید

کشتیبان

ناخدا، رانندۀ کشتی، ملاح،

مترادف و متضاد زبان فارسی

کشتیبان

ملاح، ناخدا، ناوبان، ناوخدا، ناودار، ناوران

فرهنگ فارسی هوشیار

کشتیبان

ناخدا، فرمانده کشتی، ملاح

معادل ابجد

کشتیبان

783

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری