معنی کشتی گیر معروف کوبایی

حل جدول

کشتی گیر معروف کوبایی

رودریگز، خوئل رومرو


کشتی گیر معروف ایرانی

علیرضا حیدری، علیرضا خادم، یزدانی

علیرضا حیدری، علیرضا خادم


کشتی گیر معروف ترکیه

هارون دوغان


کشتی گیر معروف اوکراینی

زاخاروف


کشتی گیر معروف آمریکایی

تدی براندز


کشتی گیر معروف روسی

اوماخانف


کشتی گیر معروف کانادایی

دانیل ایگالی


کشتی گیر معروف یونانی

کارتانوف


کشتی ‌گیر آمریکایی

تدی براندز


لباس کشتی گیر

دوبنده

لغت نامه دهخدا

کشتی گیر

کشتی گیر. [ک ُ] (نف مرکب) آنکه کشتی گیرد. پهلوان. (ناظم الاطباء). مُصطَرِع. (منتهی الارب):
جعد او بر پرند کشتی گیر
زلف او بر حریر چوگان باز.
فرخی.
سندروس چهار دانگ و نیم سکنگبین ممزوج با آب سرد خوردن در این باب سخت نافع است کشتی گیران بکار دارند تا عصبهاء ایشان قوی شود و خشک اندام و سبک شوند و نفس ایشان تنگ نشود و خفقان نباشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). سرهنگ با سرهنگ و کشتی گیر با کشتی گیر و دبیر با دبیر. (راحه الصدور راوندی). چون خراسان مستخلص شد حکایت کشتی گیران خراسان و عراق پیش او گفتند. (جهانگشای جوینی).
پسر شوخ چشم و کشتی گیر
شوخ چشمی که بگسلد زنجیر.
سعدی.
کنند در عرق خود شناچو کشتی گیر
ز خجلت کف او لعل کان و در عدن.
شفیع اثر (از آنندراج).
مغفر و خفتان به میدان محبت ننگ ماست
همچو کشتی گیر عریانی سلاح جنگ ماست.
سلیم (از آنندراج).

فرهنگ عمید

کشتی گیر

کسی که کشتی می‌گیرد،

فرهنگ معین

کشتی گیر

(کُ) (ص فا.) کسی که کشتی می گیرد، پهلوان.

فرهنگ فارسی هوشیار

کشتی گیر

پهلوان

معادل ابجد

کشتی گیر معروف کوبایی

1405

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری