معنی کشو

لغت نامه دهخدا

کشو

کشو. [ک َش ْوْ] (ع مص) گزیدن چیزی بدندان و بدهان کشیدن آن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

کشو. [ک َ ش َ] (اِ) کَشَف که لاک پشت و سنگ پشت است. (برهان) (رشیدی). سلحفاه. (یادداشت مؤلف). || برج چهارم از بروج فلکی که برج سرطان باشد. (ناظم الاطباء). || گیاهی را گویند که از آن طناب و رسن تابند. (برهان) (ناظم الاطباء). || بیدانجیر که عربان آن را خروج خوانند. || کنو که بنگ باشد. (برهان).

کشو. [ک َ / ک ِ ش َ / شُو] (اِ) جعبه ٔ درون میز. (یادداشت مؤلف). جعبه ای باشد که درون میز قرار دهند و در آن در کنار میز باشد چون آن را بکشند بیرون آید. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). || میله ٔ آهنین با دستگیره که بعضی درها را با زیر و بالا کردن آن دستگیره گشایند و بندند. (یادداشت مؤلف). || تخته ای که لبه ٔ آن را به تناسبی پست و بلند کرده اند و برای گچ بری بکار برند. (یادداشت مؤلف). || در اصطلاح بنایان خطوطی برجسته یا گرد که زیر سقف بر گیلویی از گچ کنند و آن را ابزار نیز گویند. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ معین

کشو

(کِ) (اِ.) جعبه روباز جاسازی شده در داخل یک قفسه، کمد، یا میز که بتوان آن را بر روی تکیه گاهش به جلو و عقب برد و باز و بسته کرد.

فرهنگ عمید

کشو

محفظه‌ای داخل میز یا کمد که می‌توان آن را بیرون کشید و دوباره به جای خود باز گرداند،

حل جدول

کشو

بخش متحرک میز

جعبه میز

فارسی به انگلیسی

کشو

Drawer

فارسی به ترکی

کشو‬

çekmece

فارسی به عربی

کشو

حتی، درج، هبوط

گویش مازندرانی

کشو

چوبی افقی که از سوراخ های گوشواره ی درب های قدیمی عبور کند...

تلیسه ی جوان

فرهنگ فارسی هوشیار

کشو

جعبه چوبی یا فلزی که میان میز یا اشکاف کار می گذارند

فارسی به ایتالیایی

کشو

cassetto

فارسی به آلمانی

کشو

Dia (n), Gleiten, Rutschen

معادل ابجد

کشو

326

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری