معنی کشوری در امریکای مرکزی
حل جدول
باهاما، نیکاراگوئه، هائیتی، پاناما، جامائیکا، دومینیکن، هندوراس، السالوادور
بلیز
شبه جزیره امریکای مرکزی
یوکاتان
کشوری در امریکای جنوبی
برزیل، شیلی، آرژانتین
کشوری در آمریکای مرکزی
باهاما، نیکاراگوئه
پاناما، جامائیکا
هائیتی
جامائیکا، هندوراس
هاییتی
فارسی به آلمانی
Pecanobaum
فرهنگ فارسی هوشیار
مرکزی در فارسی: میانی: میانکی کیانی مندویی اندری (صفت) منسوب به مرکز مربوط به مرکز. یا حکومت مرکزی. حکومتی که در پایتخت کشوری متمرکز است.
فارسی به عربی
بوری، مرکزی
عربی به فارسی
مرکزی , وسطی , میانی , واقع درمرکز
لغت نامه دهخدا
مرکزی. [م َ ک َ](ص نسبی) منسوب به مرکز. رجوع به مرکز شود.
- حکومت مرکزی، حکومت و دولتی که در مرکز یک مملکت تشکیل گردد.
- هسته ٔ مرکزی، قلب و واسطهالعقد و نقطه ٔ میانی چیزی، یا چیزی و کسی که سلسله جنبان و متکای عملی یا فکری یا نظاماتی باشد: هسته ٔ مرکزی این جمعیت همان کمیته ٔ شش نفری است.(یادداشت مرحوم دهخدا).
واژه پیشنهادی
ترینیداد و توباگو
معادل ابجد
1299