معنی کشور کوچکی در شمال اروپا
حل جدول
لوکزامبورگ
کشور چکمهای اروپا
ایتالیا
کشور ترانزیستوری اروپا
موناکو
آندورا
کوچکترین کشور اروپا
واتیکان
کشور صنعتی اروپا
آلمان
وسیعترین کشور اروپا
فرانسه
کشور صلح اروپا
سوئیس
فرهنگ فارسی هوشیار
خردی صغیری، کم وسعتی و کم حجمی، اندکی قلت، کم سنی، بندگی فرمانبرداری: در کوچکی و خدمتگزاری حاضرم.
لغت نامه دهخدا
کوچکی. [چ َ / چ ِ] (حامص) صغر و خردی. (ناظم الاطباء). خردی. صغیری. (فرهنگ فارسی معین). صغر.مقابل بزرگی و عظم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): قلظقه، کوچکی اندام. (منتهی الارب). || کم وسعتی. کم حجمی. || اندکی. قلت. || کم سنی. (فرهنگ فارسی معین). کودکی. بچگی. طفولیت.
- امثال:
آدم از کوچکی بزرگ می شود، برای نیل به مقامات بلند شروع از رتبه های پست عیب نیست. تحمل تحقیر برای نیل به مقامات عالی سزاوار است. (امثال و حکم ج 1 ص 21).
|| حقارت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || در تداول عامه، بندگی. فرمانبرداری: در کوچکی و خدمتگزاری حاضرم. (فرهنگ فارسی معین).
مترادف و متضاد زبان فارسی
حقارت، کمحجم، طفولیت، خردی
فرهنگ معین
(~.) (حامص.) صغر، خردی.
فرهنگ عمید
کوچک بودن،
خردی،
فارسی به عربی
قله
واژه پیشنهادی
ایسلند
معادل ابجد
1370