معنی کشیش ارشد کلیسا

حل جدول

فارسی به عربی

ارشد کلیسا

شیخ


کشیش

راعی الماشیه، رجل الدین، رییس المجلس، غش، کاهن

ترکی به فارسی

کشیش

کشیش

لغت نامه دهخدا

ارشد

ارشد. [اَ ش َ] (ع ن تف) نعت تفضیلی از رشد. رشیدتر. راه راست یابنده تر. (غیاث) (آنندراج). || به رشدرسیده.
- ارشد اولاد یا اولاد ارشد، آنکه در میانه ٔ اولاد کسی بارشدتر و باهوشتر از همه باشد. و در تداول عوام فارسی زبان، اسن و اکبر فرزندان: حسن بن علی علیهما السلام فرزند ارشد فاطمه بنت رسول صلوات اﷲ علیهاست.
- صاحبمنصب ارشد، صاحب منصبی که درجه ٔ او برتر از دیگران باشد.
- طریق ارشد، به رشدتر. اَقصد. راه راست تر. قریب تر بمطلب. (آنندراج).

ارشد. [اَ ش َ] (اِخ) ابن احمد برسوی. او راست: ارشاد الطالبین فی شرح وصایا المهتدین.

ارشد.[اَ ش َ] (اِ) حجرالنور است. (اختیارات بدیعی). جوهری است که آنرا مرقشیشا خوانند و بعربی حجرالنور گویند. (برهان قاطع). حجرالروشنائی. (قانون ابوعلی سینا در ادویه ٔ مفرده ذیل: مارقشیشا). اثلق. (فهرست مخزن الادویه). سنگ روشنائی.


کشیش

کشیش. [ک َ / ک ِ] (اِ) پیشوا و راهنمای ترسایان و عالم آنان. قسیس. (برهان) (ناظم الاطباء). قس. (یادداشت مؤلف):
از چه سعید اوفتاد و از چه شقی شد
زاهد محرابی و کشیش کنشتی.
ناصرخسرو.
کشیشان را کشش بینی و کوشش
بتعلیم چو من قسیس دانا.
خاقانی.
وین طرفه که موبدی گرفته ست
با یک دو کشیش رنگ کشخان.
خاقانی.
ز خارا بود دیری سال کرده
کشیشانی بدو در سالخورده.
نظامی.
قسیسی مست که کشیش می خوانند از نزدیک... (جهانگشای جوینی).
حلقه گرد او چو زر گرد عریش
همچنانکه بت پرستان بر کشیش.
مولوی.
کشیشان هرگز نیازرده ز آب
بغلها چو مردار در آفتاب.
سعدی.

کشیش. [ک َ] (ع اِ) بانگ نخستین شتر که کمتر از کتیت است. || آواز جوشش می. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || بانگ آتش زنه وقت بیرون جستن آتش از آن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || بانگ گاو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
- کشیش الافعی، آواز پوست افعی نه آواز دهن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).

کشیش. [ک َ] (ع مص) بانگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بانگ نخستین کردن شتر که کمتر از کتیت است. || بانگ برآوردن آتش زنه وقت بیرون جستن آتش از آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آواز برآوردن جوشش می. (منتهی الارب). || بانگ برآوردن گاو. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

ارشد

بزرگ‌تر، برومندتر: پسر ارشد،
کسی که در میان همگنان خود دارای درجه و مقام بالاتر است: مقام ارشد،

مترادف و متضاد زبان فارسی

کشیش

اسقف، پیشوا، روحانی، مطران

فرهنگ فارسی هوشیار

کشیش

پیشوا و راهنمای ترسایان و عالم آنان

معادل ابجد

کشیش ارشد کلیسا

1256

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری