معنی کشیک
لغت نامه دهخدا
کشیک. [ک َ / ک ِ] (ترکی، اِ) پاسبان. نگهبان. || مرد پاسبان. (ناظم الاطباء). قراول. نگهبان پاسدار. || نوبت دار. (یادداشت مؤلف). || نوبت پاسبانی. (آنندراج). || وظیفه ٔ مراقبت در کارهای لشکری در مدتی محدود از شب یا روز. قراولی. (یادداشت مؤلف).
- سرکشیک، آنکه رئیس نگهبانان در وقت نگهبانی است.
- کشیک آقاسی (اصطلاح دوره ٔ صفویه)، پاسبان. نگهبان.
- کشیک آقاسی باشی، رئیس کشیکچی ها.
فرهنگ معین
(کِ) [تر.] (اِ.) پاسبانی، نگهبانی.
فرهنگ عمید
پاس، نگهبانی،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
پاسبخش، پاسدار، قراول، کشیکچی، نگاهبان، نگهبان، پست، پاس، مراقبت، نگهبانی
فارسی به انگلیسی
Guard, Sentry
فارسی به عربی
ساعه یدویه
فرهنگ فارسی هوشیار
پاسبان، نگهبان، نوبت دار کشک ترکی پاسپایی (گویش گیلکی) نگاهبانی مراقبت پاس: (میخواستند که بحوالی خوابگاه بکشیک و پاسبانی قیام نمایند) . یا اهل کشیک. کشیکچیان قراولان: و اهل کشیک شب متفرق شده کشیکچیان روز هنوز نیامده بودند. یا در کشیک بودن. پاسدار بودن قراول بودن: (از قور چیان ذو القدر که در کشیک بودند مصرنامی قور غلو بجوهه سلطان زخم کاری زده نا چیز گردانید)، پاسدار قراول.
فارسی به آلمانی
Beachtenuhr (f), Bewachen, Uhr (f), Reserve (f)
معادل ابجد
350