معنی کظم

لغت نامه دهخدا

کظم

کظم. [ک َ] (ع مص) فروخوردن خشم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). || نگاهداری کردن خشم خود و روی برنگردانیدن و خشم نکردن. کظوم.
- کظم غیظ، فروخوردن خشم. (یادداشت مؤلف):
کظم غیظ این است آن را قی مکن
تا بیابی در جزا شیرین سخن.
مولوی.
- کظم غیظ کردن، فروخوردن و فرونشاندن خشم. (یادداشت مؤلف).
- کظم کردن، فرونشاندن خشم. (یادداشت مؤلف).
|| قفل کردن در. || برآوردن و بند کردن جوی. || بند کردن روزن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پرکردن مشک و بستن در آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). منه کظم القریه. || باز ایستادن شتر از نشخوار و نشخوار نکردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ساکت شدن و خاموش گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از لسان العرب). و در این معنی است: کظم کظوماً بصیغه ٔ مجهول.

کظم. [ک ُظْ ظَ] (ع ص، اِ) ج ِ کاظم. (منتهی الارب). رجوع به کاظم شود.

کظم. [ک َ / ک َ ظَ] (ع اِ) گلو. حلق. جای برآمدن نفس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، اکظام.منه اخذوا بکظمهم، یعنی گرفته شده راه نفس ایشان.


کاظمة

کاظمه. [ظِ م َ] (ع ص) مؤنث کاظم. رجوع به کظم و کاظم شود.


اکظام

اکظام. [اَ] (ع اِ) ج ِ کَظَم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کظم شود.


کظوم

کظوم. [ک ُ] (ع ص، اِ) ج ِ کاظم. || (مص) مصدر دیگر است برای کظم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).

حل جدول

کظم

فرو بردن خشم


فرو بردن خشم

کظم

فرهنگ فارسی هوشیار

کظم

خودداری از خشم کردن


کظم غیظ

باز داشت خشم فرو خوردن خشم


غصه فرو خوردن

(مصدر) فرو نشاندن غم کظم.


فرو خوردن

(مصدر) بلعیدن بحلق فرو بردن، تحمل کردن. یا فرو خوردن خشم (غیظ) خودداری کردن از اظهار آن کظم غیظ.

فرهنگ معین

کظم

(کَ ظْ) [ع.] (مص م.) فرو خوردن خشم.

فرهنگ عمید

کظم

فروخوردن خشم، خودداری از خشم گرفتن،

فرهنگ فارسی آزاد

کظم-کظوم

کَظْم-کُظُوْم، (کَظَمَ-یَکْظِمُ) فرو خوردن خشم- خودداری کردن از بروز خشم- قفل زدن- سدّ بستن- پر کردن،

معادل ابجد

کظم

960

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری