معنی کفاش

لغت نامه دهخدا

کفاش

کفاش. [ک َف ْ فا] (ص، اِ) کفشدوز و کفش فروش. (ناظم الاطباء). اسکاف. کفشگر. حذاء. ارسی دوز.لالکایی. (یادداشت مؤلف). کفاش بر وزن صراف کلمه ای است که از ماده ٔ فارسی بر وزن عربی ساخته اند. (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز، سال اول شماره ٔ 10 ص 34).

فرهنگ معین

کفاش

(کَ فّ) (ص. اِ.) آن که کفش دوزد و فروشد، کفشدوز.

حل جدول

کفاش

ارسی‌دوز

ارسی دوز

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

کفاش

کفشگر

کلمات بیگانه به فارسی

کفاش

کفشگر

مترادف و متضاد زبان فارسی

کفاش

ارسی‌دوز، کفش‌دوز، کفشگر

فارسی به انگلیسی

کفاش‌

Shoemaker

فارسی به عربی

کفاش

صانع الاحذیه

فرهنگ فارسی هوشیار

کفاش

کفشدوز و کفش فروش

فارسی به ایتالیایی

کفاش

calzolaio

فارسی به آلمانی

کفاش

Schuhmacher [noun], Schuster (m) [noun]

واژه پیشنهادی

کفاش

اسکاف

معادل ابجد

کفاش

401

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری