معنی کلافه شدن
لغت نامه دهخدا
کلافه شدن. [ک َ ف َ / ف ِ ش ُ دَ] (مص مرکب) سرگشته و سراسیمه شدن. مضطرب گشتن. (ناظم الاطباء). مانند کلافه سردرگم شدن. گیج شدن. (فرهنگ فارسی معین). || سرگشته شدن از گرما، از گرما نزدیک بیهوشی رسیدن. دل گرفتن از گرما یا بخار گرم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سخت ناراحت شدن: «از گرما کلافه شدم ». (فرهنگ فارسی معین). بمعنی بهم خوردن حال و خارج شدن از حالت طبیعی بمناسبت گرمای زیاد (در حمام و یا در زیر آفتاب سوزان و غیره) با علتهای دیگر هم ممکن است استعمال شود. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده). || از کوره دررفتن. بیش از حد طاقت کسل یاناراحت و عصبانی شدن. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده).
فرهنگ معین
(~. شُ دَ) (مص ل.) (عا.) سرگشته شدن، گیج شدن.
حل جدول
فارسی به ترکی
güçsüz kalmak, halden düşmek
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) مانند کلافه سر در گم شدن گیج شدن، سخت ناراحت شدن: (از گرما کلافه شدم) .
فرهنگ عوامانه
حالت گیجی و خفگی است که از حرارت حاصل شود.
معادل ابجد
490