معنی کلت

لغت نامه دهخدا

کلت

کلت. [ک ُ ل َ] (اِ) از دانه های خوردنی است در سرزمین هند، نظیر برنج و عدس و ماش. (الجماهر ص 46). اسم حب هندی است که آن را کاسرالحجر نامندو آن حب القلت است. کلتهی. (فهرست مخزن الادویه). گمان می کنم کلتهی صحیح است. (از حاشیه الجماهر ص 46).

کلت. [ک َ] (ع مص) فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد.) (از ناظم الاطباء). فراهم آوردن. (آنندراج). || ریختن چیزی را در ظروف. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).ریختن در اناء. (آنندراج). ریختن چیزی را درخنور. (از ناظم الاطباء). || تاختن اسب را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). || انداختن چیزی را. (از منتهی الارب) (آنندراج). انداختن چیزی را و عبارت صاغانی چنین است: «کلت به، رمی به ». (از اقرب الموارد).

کلت. [ک ُل ْ ل َ] (ع ص) فرس فُلَّت و کلت، اسب تیزرو و شتاب. به تخفیف لام نیز آمده است. (از منتهی الارب) (آنندراج). فرس فلت و کلت، اسب تیزرو که فراهم آید و خود را جمع کند و برجهد. (ازاقرب الموارد). فرس فلت و کلت و فُلَت و کُلَت، اسب شتاب تیزرو. (ناظم الاطباء). و رجوع به کُلَت شود.

کلت. [ک ُ ل َ] (ع ص) کُلَّت. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کُلَّت شود.

کلت. [ک َ] (اِخ) دهی از دهستان قطور است که در بخش حومه ٔ شهرستان خوی واقع است و 288 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

فرهنگ عمید

کلت

نوعی اسلحۀ کمری که جای چند فشنگ دارد. δ سازندۀ آن ساموئل کلت، مخترع امریکایی (۱۸۱۴ ـ ۱۸۶۲ میلادی) بود، که نخستین تفنگ را که چند فشنگ در آن جا می‌گرفت، ساخت،

حل جدول

کلت

نوعی اسلحه کمری

مترادف و متضاد زبان فارسی

کلت

پارابلوم، تپانچه، رولور

گویش مازندرانی

کلت

به پوشش کت مانندی که از پشم گوسفند یا نمد درست کنند، اطلاق...

از توابع قره طغان بهشهر

معادل ابجد

کلت

450

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری