معنی کلن
لغت نامه دهخدا
کلن. [ک ُ ل َ] (اِ) گلوله و گرهی باشد که از گردن و اعضای مردم بر می آید. (برهان) (فرهنگ فارسی معین). گلوله ای باشد که در گلو و گردن کسی باشد. آن را غر و باغره نیز گویند. (آنندراج):
سخن نتیجه ٔ روح است وگر سخن نبود
به عقل و نفس بجز غمه و کلن چه رسد؟
پوربهای جامی (از آنندراج).
|| باغره را نیز گویند و آن علتی باشد که بسبب زحمت دیگر بهم رسد و چون زحمت اول برطرف شود آن هم برطرف گردد. (برهان). باغره. (ناظم الاطباء). || زحمتی را نیز گویند که پای آدمی برابر (؟) باد می شود و عربان داءالفیل خوانند. (برهان). داءالفیل. (ناظم الاطباء). || پنبه ٔ زده را نیز گویند که از برای رشتن گلوله کرده باشند و در عربی نیز پنبه ٔ گلوله کرده را کلن خوانند. (برهان). پنبه ٔ زده. (ناظم الاطباء). پنبه ٔ زده که برای ریستن کر کرده باشند و گلوله باشد. (آنندراج). پنبه ٔ زده که برای رشتن گلوله کرده باشند. (فرهنگ فارسی معین).
کلن. [ک ُ] (اِخ) شهری در آلمان که بر کنار رود رن واقع است و 645800 تن سکنه دارد و بوسیله ٔ رومیان بنا نهاده شده است. در این شهر کلیسای بزرگ و زیبائی که به سبک گوتیک ساخته شده وجود دارد. کارخانه های بافندگی، شیمیایی، آرد سازی، آبجوسازی، شیشه گری و ابزار سازی آنجا مشهور است وتجارت پررونقی دارد. این شهر به سبب آب معطرش «اودوکلنْی » که بوسیله ٔ فارینا در قرن هجدهم اختراع شده بود شهرت جهانی یافته است. در جنگ دوم جهانی نیمی از این شهر بر اثر بمباران ویران گردید. (از لاروس).
فرهنگ معین
(کُ لَ) (اِ.) پنبه زده شده که آن را برای ریسیدن گلوله کرده باشند.
فرهنگ عمید
پنبۀ زدهشده که آن را برای ریسیدن، گلوله کرده باشند، گلوله، غنده،
حل جدول
شهری در آلمان، باشگاه فوتبال آلمانی
گویش مازندرانی
نان برنجی، نانی که زیر خاکستر گرم می پزند، گوسفند ماده...
خاکستر سبک، دودی که به هنگام روشن کردن بخاری از آن برخیزد...
قفل در چوبی که از داخل بسته می شد – کلون در
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) گلوله و گرهی که از گردن و اعضای مردم بر آید، پنبه زده شده که برای رشتن گلوله گرده باشند.
معادل ابجد
100