معنی کلیه

لغت نامه دهخدا

کلیه

کلیه. [ک ُل ْ لی ی َ / ی ِ] (ص نسبی) کلیه. مؤنث کلی. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلیه و کلی شود.
- سالبه ٔ کلیه. رجوع به قضیه شود.
- قضیه ٔ کلیه. رجوع به قضیه و قضیه ٔ کلیه شود.
- موجبه ٔ کلیه. رجوع به قضیه شود.

کلیه. [ک ُل ْ ی َ / ی ِ] (ع اِ) گرده. (دهار) (منتهی الارب). گرده که عضو درونی معروف است. (آنندراج). گرده و قلیه. (ناظم الاطباء). لغت عربی است به فارسی گرده و به هندی نیز همین نامند به اصفهانی قلوه و به ترکی بوکرک نامند. (مخزن الادویه). گرده. قلوه. کلوه. غلوه. ج، کلی ً وکلیات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). هر یک از دو عضو لوبیایی شکل که عضو مترشح دستگاه ادراری را بوجود می آورند و به نام قلوه و گرده نیز خوانده می شوند. در اصطلاح پزشکی، دو عضو لوبیایی شکل که عبارت از دو غده ٔ مترشح ادراراند و در عمق شکم در طرفین ستون فقرات محاذی دوازدهمین مهره ٔ پشتی و اولین و دومین مهره های کمری و در زیر حجاب حاجز و عصب پرده ٔ صفاق شکم قرار گرفته اند. دنده ٔ دوازدهم قفسه ٔ سینه از عقب و وسط هر کلیه می گذرد. طول هر کلیه 12 سانتیمتر و عرض آن 6 سانتیمتر و وزن متوسط آن 150 گرم است. هر کلیه در عمق شکم به واسطه ٔ غلافی لیفی از چربی احاطه شده است. کلیه ٔ راست به واسطه ٔ فشار کبد کمی پایین تر از کلیه ٔ چپ است. هر کلیه به طور قائم قرار دارد و دارای یک سطح خلفی و یک سطح قدامی و یک کنار خارجی محدب و یک کنار داخلی است که مجاور عروق بزرگ می باشد. کنار داخلی کلیه ٔ چپ مجاور آئورت است. کنار داخلی کلیه ٔ راست مجاور ورید اجوف تحتانی است و به علاوه در وسط کنار داخلی ناف کلیه قرار دارد. شریان و ورید کلیوی و مجاری خارج کننده ٔ ادرار نیزدر این قسمت واقعاند. هر کلیه دارای قطب تحتانی و قطب فوقانی است در روی قطب فوقانی کپسول فوق کلیوی قرار دارد. این کسپول ترشح آدرنالین می کند که برای فشارخون لازم است سطح قدامی کلیه ٔ راست مجاور کبد و زاویه ٔ راست قولون و قسمت دوم روده ٔ اثناعشر است. سطح قدامی کلیه ٔ چپ مجاور لوزالمعده و زاویه ٔ چپ قولون و معده و طحال می باشد. اگر مقطع قایمی از کلیه تهیه کنیم، مشاهده می شود که کلیه از دو قسمت ساخته شده: یکی مرکزی و دیگری ماده ٔ محیطی، و اگر از ناف کلیه به درون کلیه برویم ابتدا شکاف عمیقی به نام سینوس کلیوی مشاهده می شود که عروق و اعصاب در این قسمت واقعاند. ماده ٔ مرکزی کلیه از هرمهایی تشکیل شده موسوم به اهرام مالپیقی. عده ٔ این اهرام در هر کلیه بین 8 تا 12 عدد است و قاعده ٔ اهرام به طرف محیط کلیه و رأس به طرف سینوس کلیوی است که برجسته است و این برجستگی ها را پاپی می گویند. در سرهر پاپی عده ٔ زیادی سوراخ مشاهده می شود که ادرار ازآن سوراخها تراوش می کند. ماده ٔ محیطی اولاً تشکیل شده از عده ای اهرام کوچک که از طرف قاعده بر روی اهرام مالپیقی قرار دارند به طوری که برای هر هرم مالپیقی 400 عدد از اهرام کوچک موجود است که با نام هرمهای فرن خوانده می شوند. ثانیاًدر بین اهرام فرن تا ماده ٔ محیطی کلیه، دانه های ریزقرمز رنگی وجود دارند که آنها را دانه های مالپیقی خوانند. باید دانست که ماده ٔ محیطی بین اهرام مالپیقی نیز پایین می آید و موسوم است به ستونهای برتن. نسج کلیه اصولاً از لوله های ادراری تشکیل یافته، هر لوله ٔ ادراری از یک دانه ٔ مالپیقی درست شده که دارای یک کپسول دو لایه است و این کپسول را کپسول بومن نامند. در داخل کپسول بومن عروق شعریه ٔ شریانی مثل کلاف نیز قرار دارند. بعد از کپسول بومن لوله ٔ پیچ خورده ای است که دنباله اش لوله ای شبیه به حرف U لاتینی است و به نام قوس هنله موسوم است. قسمت انتهایی قوس هنله به توسط قطعه ٔ خمیده یا واسطه به لوله های راستی منتهی می شود که به نام لوله ٔ بلینی موسوم است. همین لوله ها هستند که سوراخشان در رأس پاپی ها باز می شود. (فرهنگ فارسی معین):
یوحنا گوید که کلیه سرد است وخشک و غذاش بد بود و از همه ٔ جانوران کلیه ٔ بره بهتر است. (الابنیه، عن حقایق الادویه چ دانشگاه ص 289). ورجوع به فیزیولوژی، تألیف کاتوزیان ج 2 صص 6-29 شود.

کلیه. [ک ُ ی ِ] (فرانسوی، اِ) گردن بند. (احتراز از استعمال این کلمه ٔ بیگانه ٔ اولی است). (فرهنگ فارسی معین).

کلیه. [ک ُل ْ لی ی َ] (ع مص جعلی، اِمص) کلیه. کلیت. کل بودن. تمامیت. (فرهنگ فارسی معین). || به اصطلاح منطق، بودن مفهومی به وجهی که منع نکند نفس، تصور او از وقوع شرکت در وی چنانچه مفهوم انسان که حیوان ناطق است صادق می آید بر زید و بکر و خالد و غیره. (غیاث) (آنندراج). کلیت. ج، کلیات. (فرهنگ فارسی معین). مقابل جزئیه. ج، کلیات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) و رجوع به کلیت و کلیات شود. || (اِ) همگی و همه بودن. (آنندراج) (غیاث). همه. جمعاً. (فرهنگ فارسی معین). مأخوذ از تازی همه و همگی و تمامی و جملگی. (ناظم الاطباء). کلیهالشی ٔ، همه ٔ آن. (از المنجد).

فارسی به انگلیسی

کلیه‌

All, Complement, Ensemble, Whole, Round

فارسی به ترکی

فارسی به آلمانی

کلیه

Alle, Allem, Allen, Aller, Alles, Alles [noun], Ganz, Ganze, Niere [noun]

فرهنگ معین

کلیه

(کُ یِ یا یَ) [ع. کلیه] (اِ.) قلوه، هر یک از دو عضو لوبیایی شکل که عضو مترشح دستگاه ادراری را به وجود می آورند.

(مص جع.) کلیت، (اِ.) همه، جمعاً. [خوانش: (کُ لّ یِّ) [ع.]]

فرهنگ عمید

کلیه

هریک از دو عضو درونی بدن به شکل لوبیا که در پشت شکم و پایین دنده‌ها قرار دارد و مواد زائد خون را به‌صورت ادرار دفع می‌کند، قلوه، گرده،

همه، همگی،
[قدیمی] کامل، تام،

حل جدول

کلیه

قلوه

پالایشگاه بدن انسان

فارسی به عربی

کلیه

خلیه، کل

فرهنگ فارسی هوشیار

کلیه

هر یک از دو عضو لوبیائی شکل که عضو مترشح دستگاه ادارای را بوجود میاورند و بنام قلوه و گرده نیز خوانده می شوند

فارسی به ایتالیایی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

کلیه

همگی، همه

گویش مازندرانی

کلیه

نفری، هر نفر، یکان شمارش برای جانداران و به ویژه انسان...

معادل ابجد

کلیه

65

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری