معنی کلیک
لغت نامه دهخدا
کلیک. [ک َ] (اِخ) دهی از دهستان مهربان است که در بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان واقع است و 396 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کلیک. [ک َ] (اِ) تخم گل را گویند و عربان بزرالورد خوانند. (برهان). تخم گل را گویند. (آنندراج). تخم گل سرخ. (ناظم الاطباء). || پرنده ای را نیز گویند که به نحوست مشهور است و آن را جغد و کوف و بوم نیز گویند. (برهان). بوم و جغد را نیز گویند چنانکه در کلک اظهار شده. (آنندراج). کلک. جغد. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کَلَک شود. || (ص) احول را گویند یعنی کژ چشم. (لغت فرس چ اقبال ص 271). و به معنی کاژ و لوچ و احول هم بنظر آمده است. (برهان). احول و کاژ. (از آنندراج). کاج و لوچ و احول. (ناظم الاطباء). کِلِک. (حاشیه ٔ برهان چ معین). چپ. لوچ. کژ. کژچشم. دوبین. (یادداشت بخطّ مرحوم دهخدا):
چون ببینم ترا ز بیم حسود
خویشتن را کلیک سازم زود.
مظفّری (از لغت فرس ص 272).
کی فتد با قدر تو دیدار با چشم کلیک
کی رسد در مدح تو گفتار ربا پای قصیر
اثیراخسیکتی (از آنندراج).
و رجوع به کِلِک شود.
کلیک. [ک ِ] (ص) احول باشد. (برهان).و رجوع به کَلیک شود. || (اِ) بمعنی انگشت کوچک بود که به عربی خنصر گویند. (برهان). انگشت کهین. (آنندراج). کلک. کلیچک. کلیکک. (فرهنگ فارسی معین). کالوچ. خردک. خنصر. انگشت خردک. انگشتک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کلیک. [ک َ / ک ُ] (اِ) نسترن. (فرهنگ فارسی معین). در کرج و حوالی آن نام نسترن است. نامی است که در شهرستانک به «رزا آن سرینی فلیا» داده می شود. ایت بورنی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 270 و 271 شود.
کلیک. [ک ُل ْ ی َ] (اِخ) دهی از دهستان بلده است که در بخش نور شهرستان آمل واقع است و 170 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
تلیک
فارسی به انگلیسی
Little Finger
گویش مازندرانی
فرهنگ فارسی هوشیار
کج چشم
معادل ابجد
80