معنی کمانه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
هر چیز کمان مانند، قوس، آرشه، وسیله ای که با آن کمانچه و مانند آن را می نوازند، مضراب، زخمه، مقنی. [خوانش: (کَ نِ) (اِ.)]
فرهنگ عمید
کمانمانند، مانند کمان، آنچه شبیه کمان باشد،
(موسیقی) آرشه،
پرما،
چوب باریکی که دوالی به آن ببندند و با آن پرما را بگردانند،
حل جدول
قوس، کمان، انحنا
مترادف و متضاد زبان فارسی
انحنا، قوس، کمان، تیرگشت
فارسی به انگلیسی
Arch
نام های ایرانی
دخترانه، منسوب به کمان
گویش مازندرانی
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) کمان قوس، چوب کجی که دوالی بر آن بندند و با آن بر ماه و مثقب را بگردانند تا چیز ها را سوراخ کند: (بر مثقب نطق در فسانه از قوس قزح کنم کمانه) . (خاقانی)، چوب کج و خمیده ای بشکل کمان که بدان کمانچه و رباب و مانند آنرا نوازند مضراب زخمه: (هشیار زمن فسانه ناید مانند رباب بی کمانه) (مولوی)، کاریز کن چاهجوی مقنی: (چنانکه چشمه پدید آورد کمانه ز سنگ دل تو از کف تو کان زر پدید آرد) . (دقیقی)، چاهی که چاهکنان بجهت امتحان آب در زمین ایجاد کنند.
واژه پیشنهادی
آرشه
معادل ابجد
116