معنی کمپانی بزرگ انیمیشن‌ساز

حل جدول

فرهنگ عمید

کمپانی


شرکت بزرگ دارای فعالیت‌های تولیدی، خدماتی، یا مالی وسیع،


بزرگ

دارای اندازه یا حجم زیاد، کلان: خانهٴ بزرگ،
بااهمیت، برجسته: رمان‌نویس بزرگ،
با سن بیشتر: برادر بزرگ،
دارای سن زیاد، بالغ،
سخت، شدید: رنج بزرگ، فاجعهٴ بزرگ،
شریف، محترم،
(اسم) رئیس، سرپرست،
(اسم) دارای مقام یا طبقۀ اجتماعی بالا: بزرگان شهر دور هم جمع شوند،
(اسم) (موسیقی) گوشه‌ای در دستگاه شور،
(قید) بادرشتی و گستاخی،

لغت نامه دهخدا

کمپانی

کمپانی. [ک ُ] (فرانسوی یا انگلیسی، اِ) شرکت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).شرکت تجارتی. (فرهنگ فارسی معین). || در تداول فارسی زبانان، صاحب و رئیس شرکت. (فرهنگ فارسی معین). || در تداول عوام فارسی زبان، سخت متمول. عظیم دارا: مگر من کمپانیم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پولدار. ثروتمند. (فرهنگ فارسی معین).


کمپانی باشی

کمپانی باشی. [ک ُ] (اِ مرکب) رئیس کمپانی. مدیر شرکت. (فرهنگ فارسی معین): دیشب آمده اند در خانه ٔ کمپانی باشی سر خودش و سر پسر و یک کنیزش را بریده اند. (امیر ارسلان، از فرهنگ فارسی معین).


بزرگ

بزرگ. [ب ُ زُ] (ص) ضد خرد. (شرفنامه ٔ منیری). ضد کوچک. (آنندراج). نقیض کوچک. (ناظم الاطباء) (برهان). مقابل کوچک، چنانکه کلان مقابل خرد و درشت مقابل ریز و کبیر مقابل صغیر. مقابل خرد. اکبر.جلیل. ضخم. (یادداشت بخط دهخدا). عَبَنبل. نعند. (منتهی الارب). شریف. (المنجد). جحادر. (تاج العروس). عِنک. عَنْجَج. کمره. ارزب. اجسم. جسیم. جزیل. مثیل. جُلال. اعظم. عظیم. جنادل. (منتهی الارب):
وامی است بزرگ شکر او بر تو
بگذار بجد و جهد وامش را.
ناصرخسرو.
و بر ایشان که مانده اند ستمهای بزرگ است از حسنک و دیگران. (تاریخ بیهقی).
- شاش بزرگ، در تداول خانگی، مقابل شاش کوچک. (یادداشت بخط دهخدا). رجوع به شاش شود.
|| شریف. رئیس. با شأن و عظمت و شوکت. (ناظم الاطباء). نامور. معنون. رئیس. سر. معظم. جلیل. (یادداشت بخط دهخدا). عظیم. کبیر. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی):
بزرگان جهان چون گردبندن
تو چون یاقوت سرخ اندر میانه.
رودکی.
چون جامه ٔ اَشَن به تن اندر کند کسی
خواهد ز کردگار بحاجت مراد خویش
گر هست باشگونه مرا جام ای بزرگ
بنهاده ام دعای ترا بنده وار پیش.
رودکی.
بزرگان گنج سیم و زر گوالند
تو از آزادگی مردم گوالی.
طیان.
بزرگ باش و مشو تنگدل ز خردی کار
که سال تا سال آرد گلی زمانه ز خار.
ابوحنیفه ٔ اسکافی.
به ایرانیان گفت کآن پاک زن
مگر نیست با این بزرگ انجمن.
فردوسی.
بزرگ است و پور جهان پهلوان
هشیوار و بارای و روشن روان.
فردوسی.
چنین داد پاسخ که خاقان چین
بزرگ است و با دانش و آفرین.
فردوسی.
دگرباره گفت این بزرگان چین
تگینان و گردان توران زمین.
فردوسی.
بزرگ آن نباشد که شاه و سترگ
بزرگ آنکه نزدیک یزدان بزرگ.
اسدی.
هر بزرگی که بفضل و بهنر گشت بزرگ
نشود خرد به بد گفتن بهمان و فلان.
فرخی.
من تنگدلی پیشه نگیرم که بزرگان
کس را ببزرگی نرسانند بیکبار.
فرخی.
هر کس از این حکایت بتواند دانست که این چه بزرگان بوده اند. (تاریخ بیهقی ص 175).
چنین کنند بزرگان، چو کرد باید کار. عنصری (از تاریخ بیهقی ص 692).
در این دنیای فریبنده ٔ مردمخوار چندانی بمانم که کارنامه ٔ این خاندان بزرگ را برانم. (تاریخ بیهقی ص 393). اگر بزرگی و محتشمی گذشتی وی بماتم آمدی. (تاریخ بیهقی ص 364).
بزرگ نیست بدنیا بنزد او مگر آنک
عِمامه و قصب و اسب و سیم زر دارد.
ناصرخسرو.
جز براه سخن ندانم من
که حقیری تو یا بزرگ و خطیر.
ناصرخسرو.
بس که بزرگان جهان داده اند
خردسران را شرف جاودان.
خاقانی.
پسر گفتش آخر بزرگ دهی
بسرداری از سربزرگان مهی.
(بوستان).
شنیدم گوسفندی را بزرگی
رهانید از دهان و دست گرگی.
(گلستان).
بدان را نیک دار ای مرد هشیار
که نیکان خود بزرگ و نیکروزند.
(گلستان).
بزرگش نخواننداهل خرد
که نام بزرگان بزشتی برد.
(گلستان).
مگر عذرم بزرگان درپذیرند
بزرگان خرده بر خردان نگیرند.
؟
- بزرگ لشکر، امیر و فرمانده آن:
بزرگان لشکر همی پیش خواند
ز مهرک فراوان سخنها براند.
فردوسی.
بفرمود تا جهن رزم آزمای
شود با بزرگان لشکر ز جای.
فردوسی.
|| مهم.بااهمیت. معتبر:
بزرگ آن کسی کو بگفتار راست
زبان را بیاراست و کژّی نخواست.
فردوسی.
کار صالح بن نصر به بست بزرگ شد بسلاح و سپاه و خزینه و مردان. (تاریخ سیستان).حدیث لیث بر طاهر بزرگ همی گرانید. (تاریخ سیستان).فتنه بزرگ شد. (تاریخ سیستان). و ناصحان وی بازنمودند که غور و غایت این حدیث بزرگ به این یک ناحیت بازنایستد و وی را آرزوهای دیگر خیزد. (تاریخ بیهقی). خوردنیها بصحرا... پیش آوردندی و نیز میزبانیهای بزرگ کردی. (تاریخ بیهقی). آن معتمد... چیزی در گوش امیربگفت... و امیر خرم گشت... گمان بردیم که سخت بزرگ چیزیست. (تاریخ بیهقی). و گفتند که امیر در بزرگ غلطافتاده و پنداشته است که ناحیت و مردم این بر این جمله است که دید. (تاریخ بیهقی). گفته اند هر کس بخدمت پادشاه بزرگ شوند و پادشاه بصحبت اهل علم. (عقدالعلی).
- اثر بزرگ، اثر مهم و عظیم: اثرهای بزرگ نمود تا از وی بترسیدند. (تاریخ بیهقی).
- بزرگ شدن کاری، سخت و دشوار شدن آن. (یادداشت بخط دهخدا).
- بلای بزرگ، بلای سخت و عظیم و مهم:
دشمن خرد است بلای بزرگ
غفلت از او هست خطای بزرگ.
نظامی.
- پادشاه بزرگ، پادشاه مهم و باشوکت: از این پادشاه بزرگ سلطان ابراهیم آثار محمودی خواهند دید. (تاریخ بیهقی ص 392). بهرچه ببایست که باشد پادشاهان بزرگ رااز آن زیادتر بود. (تاریخ بیهقی).
- خاندان بزرگ، خاندان مهم و معتبر و جلیل: عزت این خداندان بزرگ سلطان محمود را نگاه باید کرد. (تاریخ بیهقی ص 392).
- خطای بزرگ، خطای مهم و عظیم: نصر احمد... گفت می دانم که اینکه از من میرود خطایی بزرگ است. (تاریخ بیهقی).
- خطر بزرگ، خطر عظیم. امر بزرگ و مهم: این خواجه... از چهارده سالگی باز... خطرهای بزرگ کرد. (تاریخ بیهقی).
- خلل بزرگ، خلل عظیم و مهم: چون دانست [آلتونتاش] که در آن ثغر بزرگ خللی خواهد افتاد... (تاریخ بیهقی).
- دائره ٔ بزرگ، دائره ٔ عظیمه: و بمیان هر دو قطب دائره ٔ بزرگ است. (التفهیم از یادداشت دهخدا).
- روز بزرگ، روز قیامت. (یادداشت بخط دهخدا):
وزین همه که بگفتم نصیب روز بزرگ
غدود و زَهره و سرگین و خون و پوکان کن.
کسائی.
وبیاموزانند ایمان آوردن به وی و به پیغامبران و به فریشتگان و به کتبها و روز بزرگ. (هدایهالمتعلمین).
- سربزرگ (بزرگی)، رئیس و ریاست. سرور. سروری. مقابل سرکوچک (کوچکی):
بدین سربزرگیش نامی کند.
نظامی.
- || با کله ٔ بزرگ:
کس از سربزرگی نباشد بچیز
کدو سربزرگ است و بیمغز نیز.
سعدی.
- شغل بزرگ، اشتغال مهم و عظیم: چون دولت ایشان را مشغول کرده است تا از شغلهای بزرگ اندیشه میدارند. (تاریخ بیهقی).
- کار بزرگ، کار مهم و عظیم: پدر ما خواست که وی را ولیعهدی باشد... ازبهر ما جان را بر میان بست تا آن کار بزرگ با نام ما راست شد. (تاریخ بیهقی). تا جهانست پادشاهان کارهای بزرگ کنند. (تاریخ بیهقی ص 392).
|| جلیل القدر: خداوند، بزرگ و نفیس است و نیست او را همتا. (تاریخ بیهقی). این پادشاه حلیم و صبور و بزرگ است. (تاریخ بیهقی).
- بزرگ همت، بلندهمت. آنکه همت عالی دارد: حاتم طایی را گفتند از خود بزرگ همت تر در جهان کس دیدی ؟ (گلستان).
|| بالغ. بحد رشد رسیده. (ناظم الاطباء). || کبیر در سن. (یادداشت بخط دهخدا). مسن. بزادبرآمده:
تهمتن به گرز گران دست برد
بزرگش همان و همان بود خرد.
فردوسی.
صفت ضمادی که ملازه ٔ کودکان و بزرگان بدان بردارند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
شاهدان زمانه خرد و بزرگ
چشم را یوسفند و دل را گرگ.
سنائی.
- آقابزرگ، خانم بزرگ، شخصی مسن و بزادبرآمده. لقب هر کسی است که هم نام جد اعلای خود باشد، در اصطلاح فارسیها و تهرانیها، مقابل آقاکوچک و خانم کوچک، آنکه هم نام جد خود باشد.
- خرد و بزرگ، صغیر و کبیر. عالی و دانی. وضیع و شریف. (یادداشت بخط دهخدا). همه ٔ مردم. عامه:
ستوده بود نزد خرد و بزرگ
اگر رادمردی نباشد سترگ.
رودکی یا فردوسی.
بمرز اندر آمد چو گرگ سترگ
همی کشت بی باک خرد و بزرگ.
فردوسی.
چون شدستند خلق غره بدوی
همه خرد و بزرگ و کودک و شاب ؟
ناصرخسرو.
- نیای بزرگ، پدربزرگ. جد. جد اعلا:
بجستم ز سلم و ز تور سترگ
همان کین ایرج نیای بزرگ.
فردوسی.
|| مِه: برادر بزرگ. (یادداشت بخط دهخدا). || مهین فرزند. || مرشد و ولی. || توانا. (ناظم الاطباء).
- آواز بزرگ، صدای بلند وقوی و درشت:
بهاران چو آید بکردار گرگ
بغرند بآوازهای بزرگ.
فردوسی.
|| کلان و فراخ. (ناظم الاطباء). وسیع:
برآورده ٔ سلم جای بزرگ
نشستنگه قیصران سترگ.
فردوسی.
نگه کن که شهر بزرگیست ری
نشاید که کوبند پیلان به پی.
فردوسی.
خواجه گفت ماوراءالنهر و قدس بزرگ است. (تاریخ بیهقی ص 343). و ریش بزرگ داشت چنانک همه ٔ سینه بپوشانیدی. (مجمل التواریخ).
- آوردگاه بزرگ، آوردگاه وسیع و عظیم:
نهادند آوردگاهی بزرگ
دو جنگی بکردار ارغنده گرگ.
فردوسی.
- ثغر بزرگ، ثغر مهم و وسیع: چون اندیشیدیم که خوارزم ثغری بزرگ است... و باشد که دیگران تأویلی دیگرگونه کنند. (تاریخ بیهقی).
|| عظیم الجثه. (ناظم الاطباء). جثه ٔبیش از حد عادی. (یادداشت بخط دهخدا): عمان مردی بود سفیدروی... فراخ پیشانی بزرگ و درازبالا. (مجمل التواریخ).
- سنگ بزرگ، وزنی از اوزان قدیمه. (یادداشت بخط دهخدا): اگر گویم هزارهزار من بسنگ بزرگ زر خدا آفریده بود که زیادت بود. (اسکندرنامه نسخه ٔ خطی سعید نفیسی).
|| بی پایان. (ناظم الاطباء). فراوان. بسیار:
بکین سیاوش سپاه بزرگ
فرستاد با کینه خواه سترگ.
فردوسی.
همان گردیه با سپاهی بزرگ
برفت از بر نامداری سترگ.
فردوسی.
پراکنده گشت آن سپاه بزرگ
ببخت جهاندار شاه سترگ.
فردوسی.
و غنائمی بزرگ بدست مسلمانان آمد. (تاریخ سیستان). و عبیداﷲبن ابی بکر را با سپاهی بزرگ بسیستان فرستاد و مالی بزرگ از ایشان بستد. (تاریخ سیستان). حرمت او بزرگ است. (تاریخ سیستان). و بوشکور خود را بدانش بزرگ در بیتی می بستاید وآن بیت اینست:
تا بدانجا رسید دانش من
که بدانم همی که نادانم.
(ازمنتخب قابوسنامه ص 42).
به مجلس از کف او خوردمی نبید بزرگ
بیاد خدمت درگاه میربار خدای.
فرخی.
- آفرین بزرگ، آفرین فراوان و بسیار:
همه خواندند آفرین بزرگ
سران سپه مهتران سترگ.
فردوسی.
|| کبیر. عظیم. (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط دهخدا). اول. برتر:
دبیر بزرگ جهاندار شاه
بیامد بر پهلوان سپاه.
فردوسی.
|| خداوند. صاحب. پادشاه:
ای سر آزادگان و تاج بزرگان
شمع جهان و چراغ دوده و توده.
دقیقی.
|| نام مقامی از موسیقی. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نام پرده ای از دوازده پرده ٔ موسیقی. (یادداشت بخط دهخدا). نام یکی از دو نوع مقامه ٔ زیرافکند باشد:
نهاد بزرگ و نوای چکاو
از ایوان برآمد بخرچنگ و گاو.
؟ (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی).
|| گاو. (یادداشت بخط مؤلف).

فرهنگ معین

کمپانی

شرکتی که برای تجارت یا صن عت تشکیل شود، اشخاصی که با وجود شراکت در سرمایه نام آنان در عنوان بنگاه درج نمی شود. (فره). [خوانش: (کُ) [فر.] (اِ.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

کمپانی

شرکت تجاری


کمپانی باشی

هنبازه سالار (اسم) رئیس کمپانی مدیر شرکت: (دیشب آمده اند در خانه کمپانی باشی و سر خود و سرپسر و یک کنیزش را بریده اند)

مترادف و متضاد زبان فارسی

کمپانی

شرکت، کارتل، کنسرسیوم، پولدار، سرمایه‌دار، غنی

اطلاعات عمومی

کمپانی eBay

در یک روز تعطیل، پیر امیدیار، موسس eBay درحالی که مشغول کدنویسی در کامپیوترشخصی خود بود، سایتی به نام "وبسایت حراج" منتشر کرد که هدف آن گردهم آوردن خریداران و فروشندگان کالاهای مختلف در بازاری آزاد و بر پایه صداقت بود. پدر و مادر پیر هر دو ایرانی بودند و پیش از تولد او به پاریس مهاجرت کرده بودند بنابراین او متولد فرانسه است اما در کودکی او و خانواده اش برای ادامه زندگی و کار پدرش به آمریکا رفتند.
او از کودکی علاقه شدیدی به کامپیوتر داشت و در دانشگاه هم رشته مهندسی کاپیوتر را انتخاب کرد. پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه او کارش را در زمینه کاپیوترادامه داد و در شرکت های بزرگی از جمله Apple مشغول بود و در استارت آپ eShop هم نقش داشت.
در سال 1995 و در سن 28 سالگی، پیر فروشگاه eBay را که در ابتدا نامی دیگر داشت راه اندازی کرد و اولین آیتم قرار شده در آن که یک اشاره گر لیزری شکسته بود فروخته شد. شاید در حال حاضراین مسئله جذابیت خاصی نداشته باشد اما طبق نظر فرد کانادایی که آن را خریده بود، این وسیله دقیقا همان چیزی بود که او برای اختراعش نیاز داشت. بله، یک لیزر شکسته!
یک سال بعد یعنی در 1996 اولین کارمند eBay استخدام شد تا به عملیات آنلاین این فروشگاه مجازی رسیدگی کند و جالب اینجاست که پس از بیست سال، او هنوز کارمند این فروشگاه است و هنوز روزهای اولیه را به خاطر دارد. پس از گذشت دو سال از شروع این کسب و کار، فروش آنها به یک میلیون دلار رسید و از آن زمان نام فروشگاه از "وب حراج" رسماً به "eBay" تغییر پیدا کرد.
امیدیار این کسب و کار را به تنهایی اداره نمی کرد بلکه جف اسکل و مگ ویتمن به ترتیب در سالهای 1996 و 1998 به eBay پیوستند تا در مدیریت، گسترش و موفقیت آن در کنار پیر باشند.
یکی از اولین و موفقیت آمیزترین موارد در eBay وجود سیستم قوی بازخورد این سایت است. امیدیار این سیستم را در همان سال اول راه اندازی سایت به آن اضافه کرد تا مطمئن شود اعضای آن معاملات عادلانه انجام می دهند و همچنین اطلاعاتی از فروشندگان قابل اطمینان در دسترس باشد. به این ترتیب با گذشت دو سال از شروع این کسب و کار در سال 1998، موفقیت خیلی زود به سراغ آنها آمد بطوریکه بیش از 7 میلیون دلار فروش داشتند و سرانجام با فروش بیش از 53 دلار در روز مشهور شدند.
کسب و کارهای بزرگ، مشکلات بزرگی هم دارند. بطور مثال در یکی از نیمه شب های سال 1999 سایت برای اولین بار با مشکل جدی مواجه و از دسترس خارج شد و بیش از 50 مهندس تلاش کردند تا مشکل را در کمتر از 20ساعت برطرف کنند. در همان سال بود که eBay جهانی شد و سایت های آن در آلمان، استرالیا و انگلستان راه اندازی شد. در حال حاضر این فروشگاه در 180 کشور فعال است.
سال 2000، سالی پر از اتفاقات جدید برای eBay بود. انتشار eBay Motors که یک بازار آنلاین اتومبیل بودو تاسیس دانشگاه eBay اقدامات خلاقانه این کمپانی بود و در کنار آنها کمپانی های جانبی دیگری از قبیل Half.com نیز به ebay پیوستند. فروش یک جت در eBay به ارزش 4.9 میلیون دلار، رکوردی دیگر برای این شرکت ثبت کرد. شرکتی که کار خود را تنها با یک لیزر شکسته آغاز کرده بود و یکی از رکوردهایش فروش 53 دلاری در یک روز بود.
به طور کلی این فروشگاه از ابتدای تاسیس دائما در حال گسترش دامنه فعالیت های خود بوده است و در سال 2008 توانست با رشد برجسته خود، جایزه ملی تکنولوژی و ابتکار امریکا را کسب کند.
همانطور که ابتدای مقاله عنوان شد، یک کسب و کار همواره در تلاطم است و فراز و فرودهای فراوانی دارد. بطور مثال، eBay و Paypal همکاری خود را از سال 2006 آغاز کردند اما در سال 2015 و پس از 9 سال همکاری تصمیم گرفتند راهشان را از هم جدا کنند و دو کمپانی مستقل باشند. در دوران همکاری آنها با هم تشخیص تفاوت این دو بسیار مشکل بود و برای مدتی طولانی Paypal تنها سیستم پردازش پرداختی بود که eBay ارائه می داد اما کم کم روشهای دیگری هم در اختیار خریداران قرار گرفت تا متناسب با شرایط آنها و کشورهای مختلف باشد. هرچند این دو کمپانی در حال حاضر مستقل ازیکدیگرند اما Paypal هنوز خارج از دسترس eBay نیست و به عنوان اولین روش پرداخت پیشنهادی توسط خریداران و فروشندگان استفاده می شود.
یکی از سایت های موفقی که توسط eBay ساخته شد Kijiji نام دارد و امروزه طرفداران بسیاری دارد. این سایت که به زبان ساحلی به معنی ویلا است، به کاربران کمک می کند در محله خود کالا و خدمات مختلف را جستجو کنند.
در سال 2016، eBay مالک یک شرکت پیشگام در تکنولوژی، هوش مصنوعی، داده کاوی وحقیقت مجازی به نام The Expert Maker شد که تجربه های جدیدی برای خرید در eBay فراهم کرد تا بتواند همراه با شریک استرالیایی خود اولین فروشگاه با قابلیت واقعیت مجازی را ایجاد کند.
در واقع eBay درحال حاضر بزرگترین و موفق ترین بازار حراجی آنلاین با بیش از 10 بیلیون دلار درامد خالص سالانه در سال 2018 است که از ابتدای تاسیس ثابت کرده همواره به فکر مشتری و نیازهایشان بوده است و هیچ وقت دست از تلاش برای موفقیت و گسترش فعالیت های خود برنداشته است.
منبع:
ebayinc
infographicdesignteam

فارسی به عربی

مقدم کمپانی

رجل الاعمال

فارسی به آلمانی

مقدم کمپانی

Unternehmer (m)

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

کمپانی بزرگ انیمیشن‌ساز

881

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری