معنی کم عقل و کم خرد
حل جدول
احمق، بی خرد، سبکسر، کم عقل، نادان، ابله
احمق، بی خرد، سبکسر، کم عقل، نادان
احمق، بی خرد، سبکسر، کم عقل، نادان، ابله، کودن
ناقص عقل
کم عقل
ناقص العقل، خل، ابله، احمق، سفیه، دیوانه، نادان، کم خرد
خل
سفیه، احمق، دیوانه، ناقص العقل
سخیف
کم عقل و کم خرد
ناقص العقل
کم عقل و خرد
ناقص العقل
فرهنگ فارسی هوشیار
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
کم کم. [ک ُ ک ُ] (اِ صوت) صدا و آواز کندن نقب و چاه باشد و آن را کم کم نقاب گویند. (برهان). آوازکافتن نقب. (فرهنگ جهانگیری). آواز شکافتن زمین و نقب به کنج خانه. (آنندراج) (انجمن آرا). آواز شکافتن زمین و نقب. گم گم. (فرهنگ فارسی معین):
به چارپاره ٔ زنگی به باد هرزه ٔ دزد
به بانگ زنگل ِ نبّاش و کم کم نقاب.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 56).
گنج پرورده ٔ فقرند و کم کم شده لیک
کم کم کنج سراپرده ٔ بالا شنوند.
خاقانی (از انجمن آرا).
|| آواز کفش. (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ فارسی معین). || صدای در و مانند آن. (فرهنگ رشیدی). صدای در. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). || صدای شمردن زر را نیز گفته اند و آن را کم کم آفتاب خوانند. (برهان).
- کم کم آفتاب، صدای شمردن زر. (ناظم الاطباء). صدای شمردن زر. (آنندراج). صدای شمردن پول (زر وسیم). (فرهنگ فارسی معین).
معادل ابجد
1130