معنی کنایه از امر نامطبوع

حل جدول

لغت نامه دهخدا

نامطبوع

نامطبوع. [م َ] (ص مرکب) ناپسند. ناگوار. نامقبول. ناخوش. مکروه. آنچه طبیعت از آن نفرت دارد. بر خلاف طبیعت و درشت. (ناظم الاطباء). ناخوشایند: لاجرم در بزرگی نامقبول و نامطبوعند. (گلستان). || بی رحم. || بیقدر. حقیر. (ناظم الاطباء). || به چاپ نارسیده. که طبع نشده است. چاپ نشده. غیرمطبوع. خطی.


امر

امر. [اَ م َ] (ع اِ) کسی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و از آن است: ما بالدار امر؛ کسی در خانه نیست. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).

امر. [اَ م ِ] (ع ص) برکت یافته در مال و نسل. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب).

امر. [اَ م َ] (اِخ) موضعی است به دیار غطفان. (از مراصدالاطلاع) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

نامطبوع

ناگوار

مترادف و متضاد زبان فارسی

نامطبوع

ناپسند، ناخوشایند، نادلپذیر، نادلپسند، نادلچسب، نادلنشین، نفرت‌انگیز،
(متضاد) مطبوع

فرهنگ فارسی هوشیار

نامطبوع

ناخوش، نامقبول، ناگوار، ناپسند

فارسی به آلمانی

نامطبوع

Eklig, Garst, Garstig, Hart, Schwer, Übel, Unappetitlich, Unartig

واژه پیشنهادی

فرهنگ معین

نامطبوع

(مَ) [فا - ع.] (ص مف.) ناخوشایند.

فرهنگ عمید

نامطبوع

آنچه طبع از آن نفرت داشته باشد، ناپسند، ناخوشایند،

فارسی به عربی

نامطبوع

بشده، شریر، غیر سار، فاسد، مرفوض، معیب

فارسی به ایتالیایی

نامطبوع

sgradevole

معادل ابجد

کنایه از امر نامطبوع

513

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری