معنی کنایه از تکبر و خودخواهی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
خودخواهی. [خوَدْ / خُدْ خوا / خا] (حامص مرکب) خودپرستی. خودپسندی. خودبینی. || خویشتن خواهی. (یادداشت بخط مؤلف).
تکبر
تکبر. [ت َ ک َب ْ ب ُ] (ع مص) بزرگوار شدن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). بزرگ منشی. (مجمل اللغه). بزرگ منشی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بزرگ منشی و عظمت و بزرگواری و بر تنی و بوج و پغار. (ناظم الاطباء). بزرگی نمودن. (آنندراج). || گردنکشی کردن. (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غرور و خودبینی و گردنکشی و گستاخی. (ناظم الاطباء):
تکبر هم پلنگ آمد، غضب مار است و کین افعی
همان آزار خوکی دان، و حرص و آز چون موران.
ناصرخسرو.
فضل را دشوار آمد که او با صلف و تکبر بودی. (تاریخ برامکه).
تکبر عزازیل را خوار کرد.
سعدی.
با دوستان خویش نگه می کند چنانک
سلطان نگه کند به تکبر سپاه را.
سعدی.
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ عمید
خودخواه بودن، خودپسندی،
فارسی به ایتالیایی
egoismo
واژه پیشنهادی
عربی به فارسی
گردنفرازی , خودبینی , تکبر , نخوت , گستاخی , شدت عمل
فارسی به آلمانی
Egoismus [noun]
معادل ابجد
1954