معنی کنایه از دلهره داشتن
حل جدول
دل لرزیدن
دلهره
تشویش، اظطراب
اظطراب
کنایه از دلهره داشتن- کنایه از بیم و اضطراب داشتن
دل لرزیدن
لغت نامه دهخدا
دلهره. [دِ هَُ رَ / رِ / هَُرْ رَ / رِ] (اِ مرکب) (از: دل + هره، اسم صوت و آن در مقام حکایت فروریختن از جای است) فروریختن دل از ناگاهان. در اصطلاح عوام، قسمی ضربان قلب که از یاد آمدن امری خطیر پدید شود. اضطراب و ترس که حرکات قلبی را تندتر کند. تپش دفعی قلب. (یادداشت مرحوم دهخدا). شور زدن دل. تشویش: این حوض و این بچه ها مایه ٔ دلهره ٔ شبانه روزی من شده اند. این پله های یخ زده مایه ٔ دلهره است، یعنی قلب آدمی هربار که کسی خاصه طفلی از آن بالا یا پائین می رود به طپش می آید. (یادداشت مرحوم دهخدا).
فرهنگ معین
(دِ هُ رِ) (اِ.) (عا.) اضطراب، نگرانی.
فرهنگ فارسی هوشیار
تشویش و اضطراب
فرهنگ عمید
تپش دل بهسبب ترس ناگهانی،
تشویش، اضطراب،
مترادف و متضاد زبان فارسی
اضطراب، بیقراری، تشویش، دغدغه، دلشوره، دلگرانی، دلنگرانی، دلواپسی، سرآسیمگی، قلق، هراش،
(متضاد) آرامش
فارسی به ایتالیایی
angoscia
واژه پیشنهادی
نامه داشتن
دلهره داشتن، استرس در لهجه قزوینی
هُر هُر
کنایه از دچار دلهره شدید شدن
بال بال زدن
کنایه از ذات موذی داشتن
شیشه خرده داشتن
گویش مازندرانی
کنایه از:متنفر بودن – نفرت داشتن از کسی
معادل ابجد
1093