معنی کنایه از پرخور و خوش خوراک

حل جدول

کنایه از پرخور و خوش خوراک

دهن دار


خوش خوراک

پراشتها، دارای اشتهای زیاد


پرخور

اکال، اکول

لغت نامه دهخدا

خوش خوراک

خوش خوراک. [خوَش ْ / خُش ْ خوَ / خ ُ] (ص مرکب) لذیذ. بامزه. خوشمزه. خوش طعم. خوشخور. || آنکه غذاهای نکو خورد. آنکه غذاهای لذیذ خورد. (از ناظم الاطباء): خِرخِر؛ مرد خوش خوراک خوش پوشاک. (از منتهی الارب). || کنایه از مردم خوشگذران راحت طلب. (از ناظم الاطباء).


پرخور

پرخور. [پ ُ خوَرْ / خُرْ رْ] (نف مرخم مرکب) اَکول. بسیارخوار. پرخوار. جَوّاظ. شکمخواره. بُلَع. بُلَعه.بولع. مِبلع. مقابل کم خور. و رجوع به پرخوار شود.

فرهنگ عمید

خوش خوراک

ویژگی کسی که خوب غذا می‌خورد یا غذاهای خوب می‌خورد،
ویژگی خوراک لذیذ و خوش‌مزه،


پرخور

آن‌که بسیار غذا بخورد، بسیارخوار،

فرهنگ معین

خوش خوراک

(~. خُ) (ص مر.) کسی که خوب غذا بخورد، خوشخوار.


پرخور

(پُ. خُ) (ص فا.) آن که بسیار می خورد.

فارسی به ایتالیایی

مترادف و متضاد زبان فارسی

پرخور

اکول، بسیارخور، پرخوار، پرخوار، رژد، شکمباره، شکم‌پرست، شکمو،
(متضاد) کم‌خوراک

فارسی به عربی

پرخور

شاره

واژه پیشنهادی

پرخور

لت انبار

اکول، شکمو

معادل ابجد

کنایه از پرخور و خوش خوراک

2841

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری