معنی کندزبان و کر و لال

لغت نامه دهخدا

لال و پتی

لال و پتی. [ل ُ پ َ] (ترکیب عطفی، ص مرکب) رجوع به لال پتی و رجوع به لال و هم به پتی شود.


کندزبان

کندزبان. [ک ُ زَ] (ص مرکب) کسی که زبانش به هنگام سخن گفتن کند باشد. الکن. (فرهنگ فارسی معین):
کسی که ژاژ دراید به درگهی نشود
که چرب گویان آنجا شوند کندزبان.
فرخی (دیوان ص 329).


کر و فر

کر و فر. [ک َرْ رُ ف َرر] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) جنگ و گریز. آویز و گریز. حمله و گریز. (یادداشت مؤلف): یک سوار روپوشیده مقدم ایشان که رسوم کر و فر نیک می دانست. (تاریخ بیهقی). آبی بود در پس پشت ایشان تنی چند از سالاران کار نادیده گفتند خوش خوش لشکر برباید گردانید به کر و فر تا به آب رسند. (تاریخ بیهقی).روزی در اثنای کر و فر و گیر و دار از میان مرغزار گوره خری بغایت نیکو... از پیش شاهزاده بخاست. (سندبادنامه ص 137). مهتر پیلبانان را مثال داد تا او را ریاضت دهد و آداب کر و فر و حرکت و سکون و ناورد و جولان و عطفه و حمله در وی آموزد. (سندبادنامه ص 57).
به وقت کر و فر از خون و گرد و شعله و کشته
هوا تنگ و زمین لعل و اجل کور و ستاره کر.
؟ (از ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 44).
کر و فر و آب و تاب و رنگ بین
فخر دنیا خوان مرا و رکن دین.
مولوی.
عنکبوت دیو بر تو چون ذباب
کر و فر دارد نه بر کبک و عقاب.
مولوی.
ذکر شمه ای از کر و فر امیرزاده سلطان حسین (حبیب السیر ج 3 ص 179). رجوع به کر و نیز فرشود. || شکوه و دبدبه. (یادداشت مؤلف).


کور و کر

کور و کر. [رُ ک َ] (ترکیب عطفی، ص مرکب) آن که دیدن و شنیدن نتواند: محارم شاه باید کور و کر باشند یعنی ابراز اسرار شاه نکنند. مثل کسانی که ندیده و نشنیده اند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کنایه از مردم بی خرد و نادان. بی بصیرت و جاهل:
آنچه گفتم یاد گیر و آنچه بنمودم ببین
ورنه همچون کور و کر عامه بمانی کور و کر.
ناصرخسرو.
تا مرد خرد کور و کر نباشد
از کار فلک بی خبر نباشد.
ناصرخسرو.


کام و کر

کام و کر. [م ُ ک َ] (اِ مرکب، از اتباع) مراد و هوی. از اتباع و کر بمعنی مراد و مقصود است. (یادداشت مؤلف):
کار بی علم کام و کر ندهد
تخم بی مغز بار و بر ندهد.
سنایی غزنوی (از فرهنگ نظام) (حاشیه ٔ برهان چ معین).
دهر اگر خوان زندگانی ساخت
خورد هر چاشنی که کام و کر است.
خاقانی.
|| قدرت و توان. (یادداشت مؤلف):
ای بذل تو سیم و زر، وی کار تو کام و کر
وی رأی تو ماه و خور، وی صنع تو رفق و کین.
مختاری (یادداشت مؤلف).


کار و کر

کار و کر. [رُ ک َ] (اِ مرکب) در نسخه ٔ حسین وفائی به معنی مراد و تولا و پشت وپناه است. (جهانگیری). پشت و پناه و مراد و مقصود باشد. (برهان) (آنندراج). حسین وفائی این لغت را از صحاح الفرس نقل کرده و دیگران از حسین وفائی یکی بعد از دیگری گرفته اند. اما ضبط این لغت در صحاح الفرس «کام و کر» است بر وزن «بام و در» و این ضبط اخیر فقطدر صحاح الفرس آمده است. رجوع به «کام و کر» شود.


لال

لال. (اِخ) نام جد پدر احمدبن علی بن احمد فقیه و جعدی و مازنی و غفاری. (منتهی الارب).

گویش مازندرانی

لال – غول

کر و لال

معادل ابجد

کندزبان و کر و لال

427

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری