معنی کنده کاری روی چوب
واژه پیشنهادی
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
کنده گری حکاکی، منبت کاری.
لغت نامه دهخدا
کنده کاری. [ک َ دَ / دِ] (حامص مرکب) نقشها که به زر و چوب و سنگ و امثال آن کنند. (غیاث). کنده گری. حکاکی. (فرهنگ فارسی معین). عمل کنده کار. (از آنندراج). حکاکی. (ناظم الاطباء). نقش کندن بر ظروف و آلات فلزی. عمل کندن اشکال در اوانی و ظروف و دیگر چیزهای فلزین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || منبت کاری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین).
کنده روی
کنده روی. [ک َ دَ / دِ] (اِ مرکب) سفره ٔ روی میز. || دستمال. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس). رجوع به کندوری شود.
فرهنگ معین
(کَ دِ) (حامص.) حکاکی روی چوب، فلز و غیره. حکاکی.
فرهنگ عمید
فارسی به ایتالیایی
incisione
گویش مازندرانی
در منبت کاری شده
اطلاعات عمومی
معادل ابجد
537