معنی کنسول بازی خانگی نسل هفتم
حل جدول
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
کنسول. [ک ُ] (فرانسوی، اِ) مأموری که کار رسمی او حمایت هم میهنان خود و حفظ منافع آنها در کشور بیگانه می باشد (قنسول). (فرهنگستان). قنسول. نماینده ٔ یک دولت در شهری از کشور بیگانه که موظف است هم میهنانش را تحت حمایت بگیرد و اطلاعات سیاسی و اقتصادی را به دولت خود برساند. در عهد قاجاریه و اوایل دوره ٔ پهلوی این کلمه به صورت قنسول مستعمل بوده و فرهنگستان کنسول را جانشین آن کرد. (فرهنگ فارسی معین). || در روم قدیم عامل دولتی که از طرف مردم برای یک سال انتخاب می شد و با یکی ازهمکارانش مشترکاً قدرت عالی کشور را در دست می گرفتند. (از لاروس). || عنوانی که در قرون وسطی به بعض عمال بلدی اطلاق می شد (مخصوصاً در جنوب فرانسه). (فرهنگ فارسی معین). || عنوان هر یک ازسه عامل جمهوری فرانسه، از سال هشتم جمهوری تا آغازامپراطوری (1799- 1804 م.). (فرهنگ فارسی معین).
ویس کنسول
ویس کنسول. [ک ُ] (فرانسوی، اِ) معاون کنسول. نایب قنسول. کنسول یار. (فرهنگ فارسی معین).
هفتم
هفتم. [هََت ُ] (عدد ترتیبی، ص نسبی) آنکه پیش از هشتم و پس از ششم قرار میگیرد. ردیف هفت از هر چیز متعدد و قابل شمارش: روز هفتم، نفر هفتم، خانه ٔ هفتم، کلاس هفتم.
کنسول خانه
کنسول خانه. [ک ُ ن َ / ن ِ] (اِ مرکب) محل کنسول. کنسول گری. و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
گویش مازندرانی
هفتم
فرهنگ معین
(کُ) [فر.] (اِ.) نماینده سیاسی یک دولت در کشوری بیگانه.
فارسی به ایتالیایی
console
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی هوشیار
فرانسوی بنگرید به کنسولیار (اسم) معاون کنسول نایب کنسول کنسو لیار
فارسی به عربی
قنصل
معادل ابجد
1532