معنی کنعان
فارسی به انگلیسی
Canaan, Promised Land
فرهنگ فارسی آزاد
کَنْعان، نام پسر حام است و حام و سام و یافِث سه پسر حضرت نوح بودند که بقول توراه همه اقوام از آنها بوجود آمدند- در باب دهم سفر پیدایش نام اولاد کنعان و حدودِ سرزمین آنها مندرج است- از آن ببعد سرزمین کنعان بسرزمین فلسطین یا تقریباً اسرائیل کنونی اطلاق گردید و کنعانیان ساکنین کنعان یا نسل کنعان بودند،
ماه کنعان
ماهِ کَنعان، منظور حضرت یوسف است،
لغت نامه دهخدا
کنعان. [ک َ] (اِخ) نام شهری است که مسکن یعقوب و مولد یوسف (ع) بوده است. (برهان) (آنندراج). نام شهری که یعقوب در آن مسکن داشت. (ناظم الاطباء). زمین کنعان زمینی است که ذریه ٔ کنعان در آنجا سکونت گزیدند. حد آن از جانب شمال از طریق حماه به شمال لبنان و از سوی مشرق دشت سوریه و دشت العرب به طرف جنوب، ولی از سوی مغرب تماماً به ساحل دریای متوسط امتداد نمی یافت چه هنوز مردم فلسطین در آن باقی بودند (سفر پیدایش 10:15) (کتاب صفنیا 2:5) و پس از آنکه بنی اسرائیل اراضی کنعان را تسخیر کردند نام کنعان به زمین اسرائیل (اول سموئیل 13:19) وزمین مقدس (کتاب زکریا 2:12) و زمین موعود (رساله ٔ عبرانیان 11:9) و زمین عبرانیان (پیدایش 40:15) مبدل گردید. (از قاموس کتاب مقدس). سرزمینی که اولاد کنعان پس از بیرون شدن از مصر بدانجا رفتند:
مرا دل گفت گنج فقر داری در جهان منگر
نعیم مصردیده کس چه باید قحط کنعانش.
خاقانی.
ناقه ٔ کنعان دهد خساست بغداد
آهوی مشک آید از فضای صفاهان.
خاقانی.
نخل بندی دانم ولی نه در بستان و شاهدی فروشم ولیکن نه در کنعان. (گلستان).
ز مصرش بوی پیراهن شنیدی
چرا در چاه کنعانش ندیدی.
سعدی (گلستان).
نشان یوسف گم کرده می دهد یعقوب
مگر ز مصر به کنعان بشیر می آید.
سعدی.
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه ٔ احزان شود روزی گلستان غم مخور.
حافظ.
و رجوع به ماده ٔ بعد و معجم البلدان و قاموس کتاب مقدس شود.
کنعان. [ک َ] (اِخ) نام پدر نمرود علیه اللعنه. (برهان) (آنندراج). نام پدر نمرود. (ناظم الاطباء). و رجوع به پاورقی ماده ٔ قبل شود.
کنعان. [ک َ] (اِخ) ناحیه ای در عراق (در استان دیالی) نام آن مهروز بوده است. عتبهبن ابی وقاص بعد از جنگ جلولا (637 م.) به صلح آن را گرفت. (از المنجد).
کنعان. [ک َ] (اِخ) نام پسر نوح (ع) است. (برهان) (آنندراج). نام پسر سام بن نوح. (ناظم الاطباء). (حلیم و بردبار) پسر چهارمین حام است (سفر پیدایش 10:6) (اول تواریخ ایام 1:8) وی جد قبایل و طوایفی است که در اراضی غربی اردن سکونت می داشتند و حضرت نوح حام را که جد کنعانیان است لعنت نمود زیرا که هتک احترام پدر خود را نموده از وی حیا نکرد (سفر پیدایش 9:20- 25) از این روی تمام قوم کنعانیان این لعنت را بر خود برداشت نمودند چه که در ایام افتتاح فلسطین اسرائیلیان اکثر ایشان را به قتل رسانیدند و مابقی را طوق عبودیت بر گردن نهادند. (از قاموس کتاب مقدس). ابن کلبی گوید که او پسر نوح است ولی ازهری گویدکه او پسر سام بن نوح است و این درست است. (از معجم البلدان). و رجوع به معجم البلدان و کنعانیون شود.
پیر کنعان
پیر کنعان. [رِ ک َ] (اِخ) پیر کنعانی. کنایه از یعقوب پیغمبر. (غیاث):
شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت.
حافظ.
ماه کنعان
ماه کنعان. [هَِ ک َ] (اِخ) کنایه از یوسف علیه السلام. (غیاث) (آنندراج).
چاه کنعان
چاه کنعان. [هَِ ک َ] (اِخ) چاهی در کنعان که یوسف فرزند یعقوب را برادرانش در آن چاه افکندند:
تو با این مردم کوته نظر در چاه کنعانی
به مصر آ تا پدید آیند یوسف را خریداران.
سعدی.
ز مصرش بوی پیراهن شنیدی
چرا در چاه کنعانش ندیدی.
سعدی.
وادی کنعان
وادی کنعان. [ی ِ ک َ] (اِخ) موضعی است در فلسطین. رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 16 شود.
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
پاژ نام یوسف (ع)
معادل ابجد
191