معنی کنگره
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(کُ گِ رِ) (اِ.) شرفه، دندانه، دندانه های بالای دیوارها و بلندی های هرچیزی.
مجلسی متشکل از نمایندگان چند دولت یا عده ای دانشمند برای بحث و گفتگو، همایش (فره)، مجلس قانون گذاری ایالات متحده امریکا. [خوانش: (کُ گْ یا گِ رِ) [فر.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
تجمعی که در آن گروهی از دانشمندان و متخصصین در مورد موضوعی علمی، فرهنگی، اقتصادی، و یا سیاسی اظهارنظر میکنند، گردهمایی،
(سیاسی) مجلس قانونگذاری در بعضی از کشورها،
دندانههای مثلث یا نیمدایره که از گل، سنگ، یا آجر بر بالای دیوار، برج، و بارو میسازند،
هرچیز دندانهدار: کنگرۀ پارچه،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
همایش
مترادف و متضاد زبان فارسی
دندانه، شرفه، مجلس
کلمات بیگانه به فارسی
همایش
فارسی به انگلیسی
Congress, Coil, Convention, Indentation, Legislature, Perforation, Scallop, Serration, Tooth
فارسی به عربی
تثلیم، کونجرس، نتوء
فرهنگ فارسی هوشیار
بلندیهای هر چیز را گویند، عموماً و آنچه بر سر دیوار حصار و قلعه و دیوارهای دیگر سازند مجمعی از سران دول، نمایندگان ممالک یا دانشمندان که درباره مسائل اقتصادی، علمی و غیره بحث کنند
فارسی به ایتالیایی
congresso
معادل ابجد
295