معنی کهنگی و فرسودگی

حل جدول

کهنگی و فرسودگی

اندراس


کهنگی

دیرینگی، فرسودگی


فرسودگی

کهنه گی، فرسایش، پوسیدگی

استهلاک


کهنگی و پارگی

اندراس

لغت نامه دهخدا

کهنگی

کهنگی. [ک ُ ن َ / ن ِ] (حامص) فرسودگی و پارگی. (ناظم الاطباء). رَثاثَت. بِلاء. بِلی ̍. عتاقت. حالت و چگونگی کهنه. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا): وَبَد؛ کهنگی جامه. (منتهی الارب). || پیری و سالخوردگی. || قدمت. ضد نوی و تازگی. (ناظم الاطباء).


فرسودگی

فرسودگی. [ف َ دَ / دِ] (حامص) فرسوده شدن. فرسوده بودن. فرسایش. رجوع به فرسوده و فرسودن شود.


غم فرسودگی

غم فرسودگی. [غ َ ف َ دَ / دِ] (حامص مرکب) درماندگی از غصه و اضطراب. ناتوانی از اندوه و غم. (ناظم الاطباء). فرسودگی بسبب غم و اندوه. رجوع به غم شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

کهنگی

فرسودگی، پارگی


فرسودگی

فرسوده بودن، فرسایش


غم فرسودگی

درماندگی از غصه و اضطراب، فرسودگی بسبب غم و اندوه

مترادف و متضاد زبان فارسی

کهنگی

دیرینگی، فرسودگی، قدمت،
(متضاد) نوی


فرسودگی

پوسیدگی، کهنگی، خستگی، فرتوتی، واماندگی

فارسی به عربی

کهنگی

زوال


فرسودگی

اعیاء

معادل ابجد

کهنگی و فرسودگی

491

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری