معنی کوثر، تسنیم

حل جدول

کوثر، تسنیم

چشمه ای در بهشت


تسنیم

چشمه‌ای در بهشت

چشمه ای در بهشت

فرهنگ فارسی هوشیار

تسنیم

(مصدر) خر پشته کردن: تسنیم قبور.


کوثر

جویی است در بهشت که از آن جمیع چشمه های بهشت جاری میگردد، چشمه کوثر، هر چیز متراکم و فراوان، خیرکثیر

لغت نامه دهخدا

تسنیم

تسنیم. [ت َ] (اِخ) چشمه ای است در بهشت. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از زمخشری). آبی است در بهشت که بالای غرفه ها روان است، یا چشمه ای است که بالای اهل جنت برآمده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). چشمه ای است در بهشت که آب آن از بلندی فرو ریزد. (از متن اللغه). آبی است در بهشت. (ازمتن اللغه) (از المنجد): و مزاجه ُ من تسنیم عیناً یشرب ُ بها المقربون. (قرآن 83 / 27 و 28).
شفای تب زدگان بود شربتش گویی
که برد شربتش از سلسبیل و از تسنیم.
سوزنی.
بشارتی برساند به گوش مجلسیان
ز خمر و حور و قصور و ز کوثر و تسنیم.
سوزنی.
قربه ای پرکن ز تسنیم ضمیر
روح را با آن به سقایی فرست.
خاقانی.

تسنیم. [ت َ] (ع مص) بزرگ کوهان کردن گیاه، شتر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || پرکردن آوند را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پرکردن ظرف. (آنندراج). پرکردن ظرف چنانکه از سر آن بگذرد و مانند کوهان برآمده گردد. (از متن اللغه). پرکردن آوند. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || پرکردن کیل چنانکه سنامی بر فوق آن درست شود. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || برآمدن بر چیزی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || برداشتن چیزی را: سنم الشی ٔ؛ رَفعه ُ. (از متن اللغه). || چیزی برسان خرپشته کردن. (تاج المصادر بیهقی). خرپشته کردن قبر را، خلاف تسطیح. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد).


کوثر

کوثر. [ک َ ث َ] (اِخ) جویی است در بهشت که از آن جمیع چشمه های بهشت جاری می گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). نهری در بهشت. (از اقرب الموارد): چشمه ٔ کوثر. حوض کوثر.نهر کوثر: انا اعطیناک الکوثر (قرآن 1/108)، ما بدادیم ترا حوض کوثر. (ترجمه ٔ تفسیر طبری).
چو روی یار من شد دهر گویی
همی عارض بشوید بآب کوثر.
دقیقی.
آبش همه از کوثر و از چشمه ٔ حیوان
خاکش همه از عنبر و کافور عجین است.
منوچهری.
یکی قطره زو بر کفم برچکید
کف دست من گشت چون کوثری.
منوچهری.
برنه به کف دستم آن جام چو کوثر
جام دگر آور به کف دست دگر نه.
منوچهری.
گه رستخیز آب کوثر وراست
لوا و شفاعت سراسر وراست.
اسدی.
صحراش منقش همه ماننده ٔ دیبا
آبش عسل صافی ماننده ٔ کوثر.
ناصرخسرو.
ای هوشیار مرد چه گویی که آن گروه
هرگز سزای نعمت فردوس و کوثرند.
ناصرخسرو.
در بزمگاه مالک ساقی زمانه اند
این ابلهان که در طلب جام کوثرند.
ناصرخسرو.
گویند بهشت و حور و کوثر باشد
و آنجا می ناب و شهد و شکر باشد.
(منسوب به خیام).
آب وی آب زمزم و کوثر
خاک وی جمله عنبر و کافور.
(از کلیله و دمنه).
قطره ٔ کوثر و قِمطره ٔ قند
از شکرهای لفظاو اثر است.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 85).
در لب تو هست از کوثر اثر
در دل خاقانی از آتش نشان.
خاقانی.
به بوتراب که شاه بهشت و کوثر اوست
فدای کعب و ترابش کواعب و اتراب.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 51).
چو طاووسی عقابی بازبسته
تذروی بر لب کوثر نشسته.
نظامی.
چون نمی آید بسر زآن بحر هیچ
پس چراصد چشمه چون کوثر رسید.
عطار.
چون که آب خوش ندید آن مرغ کور
پیش او کوثر نماید آب شور.
مولوی.
عارضش باغی، دهانش غنچه ای
بل بهشتی در میانش کوثری.
سعدی.
بیا ای شیخ و از خمخانه ٔ ما
شرابی خور که در کوثر نباشد.
حافظ.
فردا شراب کوثر و حور ازبرای ماست
و امروزنیز ساقی مهروی و جام می.
حافظ.

کوثر. [ک َ ث َ] (اِخ) سوره ٔ صدوهشتمین از قرآن، مکیه و آن سه آیت است، پس از ماعون و پیش از کافرون. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

کوثر. [ک َ ث َ] (اِخ) روستایی است در طائف و حجاج بن یوسف در آنجا معلم بود. (از معجم البلدان).

فرهنگ فارسی آزاد

کوثر

کَوْثَر، نام چشمه یا نهریست در بهشت- در مقامی کنایه از آیات الهیّه است که سبب حیاتِ ابدی می گردد- ایضاً در تشبیه با کلمات دیگر آمده است مانند کوثر بقا- کوثر وصال- کوثر معانی..،


تسنیم

تَسْنِیم، نام چشمه ایست در بهشت،

فرهنگ معین

تسنیم

(مص م.) پُر کردن ظرف، (اِ.) نام چشمه ای در بهشت. [خوانش: (تَ) [ع.]]

فرهنگ عمید

تسنیم

پر کردن ظرف،
بلند کردن و بالا آوردن چیزی،
برآمدن بر چیزی،
(اسم) چشمه‌ای در بهشت،

نام های ایرانی

تسنیم

دخترانه، نام چشمه ای در بهشت

معادل ابجد

کوثر، تسنیم

1286

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری