معنی کوشش کردن

لغت نامه دهخدا

کوشش کردن

کوشش کردن. [ش ِ ک َ دَ] (مص مرکب) مجاهدت. جهد کردن. سعی نمودن. جد کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جد و جهد کردن و سعی نمودن. (ناظم الاطباء):
تا همچو مور بی خور و بی پوشش
کوشش کنی و مال به دست آری...
ناصرخسرو.
گر همی گویی که خانه ست این گل مسنون ترا
چون همه کوشش ز بهراین گل مسنون کنی.
ناصرخسرو.
اگر بنده کوشش کند بنده وار
عزیزش بدارد خداوندگار.
سعدی.
- کوشش بی فایده کردن، سعی بیهوده کردن. جهد بی حاصل کردن:
بس در طلبت کوشش بی فایده کردم
چون طفل دوان از پی گنجشک پریده.
سعدی.
|| تلاش کردن. (ناظم الاطباء). تقلا کردن:
چه کوشش کند پیر خر زیر بار
تو می رو که بر بادپایی سوار.
سعدی.

فرهنگ معین

کوشش کردن

(~. کَ دَ) (مص ل.) جد و جهد کردن.

حل جدول

کوشش کردن

مجاهده

ورزیدن

فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

کوشش کردن‬

çalışmak, gayret etmek, çabalamak

فارسی به عربی

کوشش کردن

انحناء، تجربه، عمل، کافح، کفاح، محاوله، وتد

فارسی به آلمانی

کوشش کردن

Probieren [verb], Versuchen, Belegschaft [noun]

واژه پیشنهادی

کوشش کردن

مجاهدت

مجاهدت

معادل ابجد

کوشش کردن

900

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری