معنی کویش

لغت نامه دهخدا

کویش

کویش. [ک َ] (اِ) ظروف و اوانی دوغ و ماست را گویند. کویشه. (برهان) (آنندراج). کویشه. خنوری که در آن دوغ و ماست ریزند و مسکه از آن گیرند. (ناظم الاطباء). شیرزنه. (مجمل اللغه) (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ابریج. مخض. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کویشه. گویس. گویش. گویشه. ظروف دوغ و ماست. (فرهنگ فارسی معین): الزبد؛ کویش جنبانیدن تا مسکه برآرد. (تاج المصادر بیهقی، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


کویشه

کویشه. [ک َ ش َ / ش ِ] (اِ) کویش. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). رجوع به کویش شود.


بازآورد کردن

بازآورد کردن. [وَ ک َ دَ] (مص مرکب) معذرت خواستن. عذر قبول کردن از کسی. (ناظم الاطباء):
گفتم از کویش روم بازآمدم با صد نیاز
هر که گوید ناسزائی بازآوردی کند.
کاتبی (از فرهنگ ضیاء).


دادخواهی کردن

دادخواهی کردن. [خوا / خا ک َ دَ] (مص مرکب) تظلم کردن. قصه برداشتن. شکایت بردن. دادخواستن. دادجستن:
برسر کویش قیامت دادخواهی میکند
مشت خاکی هم زما بر چهره بودی کاشکی.
سالک قزوینی (از آنندراج).


یغمای قمی

یغمای قمی. [ی َ ی ِ ق ُ] (اِخ) به شیرین تکلمی موصوف بود. بیت زیر از اوست:
به چنگال هما نگذاشت مشت استخوان من
سگ کویش به جا آورد رسم آدمیت را.
(از صبح گلشن ص 616).


حزینی هندی

حزینی هندی. [ح َ ی ِ هَِ] (اِخ) نامش محمدرضی است و برضوی مشهور است در صبح گلشن این شعر به وی منسوب شده است:
ز کویش میگذشتم خار در پایم شکست آنجا
بحمداﷲ که تقریبی شد ازبهر نشست آنجا.
(صبح گلشن ص 119) (ذریعه ج 9 ص 236).


حیدر تونیانی

حیدر تونیانی. [ح َ دَ رِ] (اِخ) درویش حیدر تونیانی، از شاعران قلندرپیشه است، موسیقی را خوب میداند. این مطلع او راست:
چه روم کعبه که بینم در و دیوار آنجا
من و کویش که بود لذت دیدار آنجا.
رجوع به مجالس النفایس ص 167 شود.


نراک

نراک. [ن َ] (ق) همیشه. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (جهانگیری) (فرهنگ نظام) (انجمن آرا). دایم. (برهان قاطع). پیوسته. (ناظم الاطباء). بردوام. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (جهانگیری) (فرهنگ نظام) (انجمن آرا):
کی بود بار خدایا که ببینیم خراب
خان ومان و در و کویش که سیه باد نراک.
نزاری (از جهانگیری).

حل جدول

کویش

ظرف شیردوشی


ظرف شیردوشی

کویش

فرهنگ معین

کویش

(کَ) (اِ.) = کویشه. گویس. گویش. گویشه: ظرف دوغ و ماست.

فرهنگ عمید

کویش

ظرفی که در آن شیر گاو را می‌دوشیدند،
ظرف ماست یا دوغ، گاودوش، گاودوشه،


گاودوش

ظرفی که در آن شیر ‌گاو را می‌دوشند، گاویش، کاویش، کویش، کویشه، دوشه،

گویش مازندرانی

کویش

آب دزدک

فرهنگ فارسی هوشیار

کویش

(اسم) ظرف دوغ و ماست.

معادل ابجد

کویش

336

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری