معنی کینه جویی
لغت نامه دهخدا
کینه جویی. [ن َ / ن ِ] (حامص مرکب) کینه خواهی. (ناظم الاطباء). انتقام جویی. دشمنی:
عجب ناید ز خوبان تندخویی
چنان کز مهر گردون کینه جویی.
نظامی.
کینه جویی روش احسان نیست
هرکه احسان نکند انسان نیست.
جامی.
و رجوع به کینه جو و کین جویی شود.
فرهنگ عمید
انتقامجویی،
حل جدول
انتقام
فارسی به انگلیسی
Vengeance
فارسی به عربی
عدو
فرهنگ فارسی هوشیار
انتقام جویی
معادل ابجد
114