معنی کینه کشی و انتقام، خونخواهی

لغت نامه دهخدا

کینه کشی

کینه کشی. [ن َ / ن ِ ک َ / ک ِ] (حامص مرکب) انتقام و تلافی بدیها. (ناظم الاطباء). انتقامجویی.کینه ورزی: نقمه؛ کینه کشی. (منتهی الارب):
چون خواهش یکدگر شنیدند
از کینه کشی عنان کشیدند.
نظامی.
و رجوع به کینه کش (نف مرکب) شود.


خونخواهی

خونخواهی. [خوا / خا] (حامص مرکب) طلب انتقام از جهت ریخته شدن خون کسی. (از ناظم الاطباء). طلب خون کسی کردن. طلب ثار. (یادداشت مؤلف):
هر که زین شغل یافت آگاهی
کآمد آن شیر دل بخونخواهی.
نظامی.
مختاربن ابی عبیده ثقفی بخونخواهی حسین بن علی علیهماالسلام برخاست. (روضهالصفا).
درد این می کشدم گر چه چنین بی دردم
زنده بگذاشته و دعوی خونخواهی نیست.
واله هروی (از آنندراج).
به محشر دامنش از بهر خونخواهی نمیگیرم
هوس دارم که ننمایم بمردم قاتل خود را.
اسماعیل منصف تهرانی.

فرهنگ فارسی هوشیار

کینه کشی

انتقام جویی.


خونخواهی

انتقام کینه خواهی.

فرهنگ معین

خونخواهی

(خا) (حامص.) انتقام، کینه جویی.


انتقام

(مص ل.) کینه کشیدن، (اِمص.) خونخواهی، کینه توزی. [خوانش: (اِ تِ) [ع.]]

عربی به فارسی

انتقام

خونخواهی کردن , کینه جویی کردن , انتقام کشیدن , انتقام

فرهنگ عمید

کینه کشی

انتقام‌جویی، انتقام‌گیری،


کینه

دشمنی، عداوت، بغض،
انتقام
[قدیمی] جنگ،
* کینه به دل گرفتن: احساس دشمنی پیدا کردن،
* کینه خواستن (جستن، توختن): (مصدر لازم) [قدیمی] انتقام گرفتن،
* کینه داشتن: (مصدر لازم) دشمنی داشتن،
* کینه ساختن: (مصدر لازم) [قدیمی] جنگیدن،
* کینهٴ شتری: [عامیانه، مجاز] کینۀ شدید و ماندگار،
* کینه کشیدن: (مصدر لازم) [قدیمی] انتقام گرفتن،
[قدیمی] جنگیدن،
* کینه ورزیدن: (مصدر متعدی)
دشمنی ورزیدن،
انتقام جستن،

واژه پیشنهادی

فارسی به عربی

خونخواهی کردن

انتقام، انتقم له

معادل ابجد

کینه کشی و انتقام، خونخواهی

2291

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری