معنی گرانی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
بالا بودن نرخ و بها، دیدار شخصی که ناگوار و ناپسند باشد. [خوانش: (گِ) (حامص.)]
فرهنگ عمید
[مقابلِ ارزانی] گران بودن: ابر آبستن دُرّیست گران / وز گرانیش گهر ارزان است (انوری: ۸۰)،
[مقابلِ سبکی] سنگینی: یار لاغر نه سبک باشد و فربه نه گران / سبکی به ز گرانی به همه روی و شمار (فرخی: ۹۸)،
(اسم) (فیزیک) [مجاز] ثقل، نیروی جاذبه،
(حاصل مصدر، اسم) [قدیمی، مجاز] دردسر، مزاحمت،
[قدیمی، مجاز] تکبر، خودخواهی،
[قدیمی، مجاز] فراوانی،
[قدیمی، مجاز] دیرهضمی،
[قدیمی، مجاز] حاملگی، آبستنی: گران بود و اندر شکم بچه داشت / همی از گرانی به سختی گذاشت (فردوسی: ۱/۲۲۸)،
[قدیمی، مجاز] سستی، رخوت،
[قدیمی، مجاز] آهستگی،
۱۱. [قدیمی، مجاز] سرسنگینی. ۱
۱۲. [قدیمی، مجاز] خشونت: تو نازک طبعی و طاقت نیاری / گرانیهای مشتی دلقپوشان (حافظ: ۷۷۴)،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
ثقل، سنگینی، وزین، غلا، دشواری، سختیصعوبت، گرانبهایی،
(متضاد) ارزانی
فارسی به انگلیسی
Costliness, Dearness, Gravity
فارسی به ترکی
pahalılık
فرهنگ فارسی هوشیار
گرانی بها، مقابل ارزانی در نرخ
فارسی به ایتالیایی
rincaro
معادل ابجد
281