معنی گربه روى شیروانى داغ

حل جدول

گربه روى شیروانى داغ

نمایش‌نامه ای از تنسى ویلیامز


گربه روی شیروانی داغ

نمایش نامه ای از تنسی ویلیامز

لغت نامه دهخدا

داغ داغ

داغ داغ. (ص مرکب) دارای نشانها و لکه ها و خطوط برنگی خلاف رنگ متن.


گربه

گربه. [گ ُ ب َ / ب ِ] (اِ) در پهلوی گوربک. جانوری است از تیره ٔ گربه از رسته ٔ گوشتخواران که در غالب خانه ها هست. چنگالها، دندانها و نیش بسیار تیز دارد در هر آرواره ای دارای شش دندان پیشین، دو نیش و نیش آسیاست. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). نام حیوانی است معروف و به عربی سنور خوانند. (برهان) (آنندراج).هِرّ. هِرّه. دَله. دلق. خیطل. پوشک. قط. ابوغزوان. (دهار). ابوشماخ. ابوعروان. ابوالهیثم. ام خداش. (المرصع). پیچا. (در تداول دیلمان و گیلان):
به گربه ده و بغلبه سپرز و خیم همه
وگر یتیم بدزدد بزنش و تاوان کن.
کسائی.
همی گفت اگر ناودانی بجای
ببینم وگر گربه ای در سرای...
فردوسی.
همی گربه از خانه بیرون کند
یکایک همه ناودان برکند.
فردوسی.
چون گربه جز که فرزند چیزی دگرش خور نیست
آنراست نیکبختی کو را چنین پدر نیست.
ناصرخسرو.
گربه گرچه بزیر بنشیند
موش را سر بگردد اندر جنگ.
ناصرخسرو.
طمع کی گربه در انبان فروشد
که بخل امروز با سگ در جوال است.
انوری.
تو کشان زلف و من چو گربه بر آن
سنبل دلنوازمی غلطم.
خاقانی.
زاده ٔ طبع منند اینان که خصمان منند
آری آری گربه هست از عطسه ٔ شیر ژیان.
خاقانی.
من جسته چو باغبان پس این
نبشته چو گربه در پی آن.
خاقانی.
از پی گربه دویدند و گریخت
کودک از ترس عتابش رنگ ریخت.
مولوی.
یکی گربه در خانه ٔ زال بود
که برگشته ایام و بدحال بود.
سعدی.
گربه ٔ مسکین اگر پر داشتی
تخم گنجشک از زمین برداشتی.
سعدی (صاحبیه).
مژدگانی که گربه عابد شد
عابد و زاهد و مسلمانا.
عبید زاکانی.
ج، گربگان:
وز آن پس همه گربگان را بکشت
دل کدخدیان از او شد درشت.
فردوسی.
ترکیب ها:
- پنجه گربه. تره گربه. شترگربه. کله گربه (لقمه ٔ بزرگ). گه گربه. مخمل گربه (نوعی مخمل با پود دراز).
|| نام گیاهی است. (برهان).
- امثال:
به دعای گربه ٔ سیاه باران نمی آید.
به گربه گفتند فضله ات درمان است به خاک کرد.
گربه آمد و دنبه ربود.
گربه ٔ خانه هم باید مقبول باشد.
گربه در دکان شیشه گر:
در سینه ٔ عدوی تو کینت بتر بود
زآن گربه ای که شیشه گر اندر دکان بود.
عمادی شهریاری (از امثال و حکم دهخدا).
گربه دستش به دنبه نرسید گفت گَنده است.
گربه ٔ دنبه دیده. (جامع التمثیل).
گربه را بر موش کی بوده ست مهر مادری.
سنایی.
گربه را در حجله باید کشت (یا) گربه را پای حجله کشند.
گربه را سه تکه اندازه ٔ گوشش.
گربه روغن میخورد و بی بی دهان مرا بو میکند.
گربه که به تنگنا افتد چشم آدمی را برآرد.
گربه گشنیز خورد گرسنه همه چیز. (شاهد صادق).
گربه هفت بار جای بچه هایش را عوض میکند.
گربه هفت جان دارد.
گربه همه شب به خواب بیند دنبه:
گفت در ره موسیم آمد به پیش
گربه بیند دنبه اندر خواب خویش.
مولوی.
مثل گربه به روی کسی بُراق شدن.
مثل گربه ٔ دزد.
مثل گربه عزیز بی جهت.
مثل گربه کوره.
مثل گربه ٔ مرتضی علی از هر دست بیندازندش با پا به زمین می آید.
مثل گربه ٔ نوروزی.
مثل موش وگربه.
همه شب گربه موش را به خواب بیند.

گربه. [گ ُ ب َ] (اِخ) در چهارفرسخی کمتر شمال احمدحسین است. (فارسنامه ٔ ناصری ص 280).


داغ

داغ. (ص، اِ) نشان. (برهان). علامت و نشان چیزی. سمه. (منتهی الارب) (دهار). وسم. کدمه. دماع. (منتهی الارب). نشان چیزی بر چیزی. چنانکه در حوض یا آب انبار گویند: داغ آب تا فلان حد پیداست، یعنی نشان آب. و بعضی گفته اند داغی که می سوزانند معنی حقیقی و به معنی نشان مجازی و اوّل اصّح است. (یعنی عکس این تعبیر). (از انجمن آرا). ج، داغات. (دزی ج 1 ص 420 ذیل دوغ. و گوید داغ فارسی است):
خرمن ایام من با داغ اوست
او بآتش قصد خرمن میکند.
خاقانی.
بر روم و حبش که روز و شب راست
جز داغ ادب نشان ندیده ست.
خاقانی.
تا پی ازین زنگی و رومی تراست
داغ جهولی و ظلومی تراست.
نظامی.
|| نشان که از آهن تفته بر حیوان یا آدمی زنند نشان کردن او را یا تمییز او را. نشان که از آهن تفته کنند. جای سوخته با آهن یا آتش. صماح. صماحی. (منتهی الارب). عمل نشان کردن پوست با آهن تفته بشکلی خاص. اثر آهن گداخته بر تن. کی ّ. کیه. ملیل. (منتهی الارب). آنکه بر ران چهارپایان نهند [نشان را]. (اوبهی). داغ جای. (منتهی الارب در معنی کیه). هدایت در انجمن آرا گوید: داغی که میسوزانند بجهت آنکه نشان است داغ میگویند. (انجمن آرا):
هرکه را اندر کمند شصت بازی درفکند
گشت داغش بر سرین و شانه و رویش نگار.
فرخی.
هزار دگر کرگان ستاغ
بهر یک بر از نام ضحاک داغ.
اسدی.
چون سگان دوست هم پیش سگان کوی دوست
داغ بر رخ طوق در گردن خروشان آمدم.
خاقانی.
سگ تست خاقانی اینک بداغت
چنان دان که داغ دگر برنتابد.
خاقانی.
دوم نظام و سوم جعفرست لا واﷲ
که داغ ناصیه ٔ هر دو نام او زیبد.
خاقانی.
ز داغ جهان هیچکس جان نبرد
کس این رقعه با او بپایان نبرد.
نظامی.
بهر ناحیت نام داغش رسید
بمصر و حبش بوی باغش رسید.
نظامی.
گشته گل افشان وی از هشت باغ
بر همه گلبرگ و بر ابلیس داغ.
نظامی.
ای به تپش ناصیت از داغ من
بیخبر از سبزه و از باغ من.
نظامی.
اگر برفروزی چو مه صد چراغ
ز خورشید باشد برو نام داغ.
نظامی.
صید چنان خورد که داغش نماند
روغنی از بهر چراغش نماند.
نظامی.
کوش کز آن شمع بداغی رسی
یا چو نظامی بچراغی رسی.
نظامی.
عشق داغی است که تا مرگ نیاید نرود
هر که بر چهره ازین داغ نشانی دارد.
سعدی.
گشته دستم شاخ گل از بسکه دارد داغها
یادگار باغ نومیدیست بر سر میزنم.
شانی تکلو (از شعوری).
از برق بلا دهند قندیل
وز داغ جنون مبند اکلیل.
فیضی.
داغ را بر سر جا داد که افسرم چنین.
ظهوری.
نسبت بدست و کف نیز آمده:
عید دیوانگی مبارک باد
از گل داغ دست ما بحنا.
جلال اسیر.
داغ المذنب، نشانی که از آهن تفته برشانه ٔ مجرمی نهند. (دزی). هنعه؛ داغ بر گردن شتر. بعیر مهنوع، شتر بداغ هنعه رسیده. وسیم، داغ نهاده. ذراع، داغ رش شتر. بعیر مجروف، آنکه بر رانش داغ جرفهباشد. جرفه؛ داغی است که بر ران یا بدن ستور کنند. دلو، لجام، مشط؛ داغی است مر شتران را. بعیرمحذود؛ شتر که بر رخساره ٔ وی داغ باشد. حذاد؛ داغ بر رخسار. حظام، داغی است شتران را در بینی یا در عرض روی تا رخسار. خراش، نوعی از داغ است که دراز باشد. لحاظ، تلحیظ؛ داغی زیرچشم. خباء؛ داغی است که بر موضع پوشیده نهند از ناقه ٔ نجیب. خذمه؛ داغی است شتران را در اسلام. خطره؛ داغی است شتران را. صیعریه؛ داغی است در گردن ماده شتر خاصه یا عام است. ذابح، داغ گلوی ستور.عضاد؛ داغ بازوی شتر. معلوط؛ داغ کردنگاه بر گردن شتر. معلط؛ جای داغ بر گردن شتر. جعار؛ داغ بر دو ران ستور. جلم، داغیست شتران را. جلفه؛ داغ بر ران شتر. تواء؛ داغی است چلیپایی بر ران و گردن ستور. هلال، داغی است شتر را. مشیطنه؛ داغ سرین شتران. شیطان، داغی بر سرین شتران راست کشیده بر ران تا پاشنه. شعب، داغی مر شتران را. مجدح، داغی است که بر ران شتر کنند.ناقه مجهول، ناقه ٔ بی داغ و نشان. وسام، داغ ستوران و جز آن. صلیب، داغی است مر شتران را بر شکل چلیپا. کشاح، داغ پهلو. قصار؛ داغ در بن گردن. قلل، داغی برپس گوش. (منتهی الارب). صاحب آنندراج گوید: «نشان و داغ که میسوزند و بعضی بدین معنی حقیقت دانند و به معنی نخستین مجاز و بعضی گویند این لفظ مشترک است میان عرب و عجم و حق آن است که داگ بکاف فارسی در هندی به معنی سوختن است و چون اشتراک این دو زبان بسیارست پس معنی دوم اصح و قول او مرجوح باشد. نسبت سوختن داغ بدیگر اعضا و دل ظاهرست، به سر نیز معلوم می شود.
و نیز صاحب آنندراج گوید: «عالم سوز، عام سوز، جهانسوز، جگرسوز، جگرتاب، جگرگداز، جگرنواز، سپندربا، دلفروز، شعله خوار، نمکخواره، نمک سود، خام سوز، نهان از صفات. و: سمندر، اخگر، یاقوت، گوهر، زر، گلبرگ، گل لاله، برق، کوکب، اختر، آفتاب، صبح، چراغ، مشعل، زیور، افسر، لنگر، نقطه، مهر، حب تریاک، جام، ساغر، پیمانه، چشم، چشمه سار، گردبالش، گرداب، مهره ٔ نرد، آئینه سرور از تشبیهات اوست و امثله ٔ زیرین را نیز نقل کند:
صلا از من تهیدستان بازار محبت را
ز داغ عشق دارم پر گهر جیب و کنار دل.
؟ (از آنندراج).
و بعضی گویند: داغ را با گهر مناسبتی نیست درم میبایست اگرباعتبار برافروختگی گهر گویند چه مناقشه گویم سخن در اولویت است، تا درم باشد گهر نمی توان گفت. جواب: هر گاه در کلام فصحاء آمده باشد البته میتوان گفت:
ز مهر پنبه نهادن بداغ من غلطست
نهفتن گهر شبچراغ من غلطست.
فیضی.
بآن رسید که گلشن شوم ز زیور داغ
گلی است بر سر من داغ عشق بر سر داغ
برای سوختن داغ داغ میسوزم
که رهنماست شب غم بدردم اختر داغ
ز بحر خون نبرد رخت عافیت بکنار
سفینه ای که ندارد چو لاله لنگر داغ
تهی شود اگرت کیسه دست گردان کن
که هست قیمت مردان عشق از زر داغ
بچرخ شعله ٔ داغش کلاه گوشه شکست
که سربلند ز تأثیر گشت افسر داغ.
تأثیر.
خمار بی غمی ام کشت جام داغ کجاست
کسی که جرعه ٔ دردی دهد سراغ کجاست.
باقرکاشی.
فلک جام مرادم کی دهد گر آید از دستش
برد پیمانه ٔ داغ از حسد از دست من بیرون.
کلیم.
بر سر هر عضو من دردت نهاد
نقطه ٔ داغ نشانی انتخاب.
کلیم.
زد بیابان گردی من سکه بر روی زمین
نیست بر فرقم گل داغ جنون کمتر ز تاج.
عالی.
کشته ٔ تیغ نگاه لاله رویانیم ما
شمع داغی بر سر لوح مزار ما زنید.
میرزا بیدل.
پنبه از داغ دل بی طاقت ما بر مدار
این چراغ مضطرب درزیردامان خوشترست.
صائب.
خواهد بابر پنبه زدن برق داغ من
این گل سری بگوشه ٔ دستار می کشد.
صائب.
از دل پرخون که قربان شهادت میرود
لاله ٔ داغی بتابوت شهیدان بسته ایم.
صائب.
منم که قیمت یاقوت داغ میدانم
سرشک را گهر شبچراغ میدانم.
صائب.
بهر راحت بس است چون طاوس
داغ ما گرد بالش پر ما.
مفید بلخی.
در صف سوختگان نیست کسی هم سر ما
که بودداغ جنون سرورق دفتر ما.
مفید بلخی.
اینکه شام غم ز بی مهری فلک میسوزدم
برتو خواهم سوختن ثابت ز کوکبهای داغ.
خواجه آصفی.
پرتو صبح داغ ظاهر شد
مشرق سینه را صفائی هست.
ظهوری.
سزد در مجلس تفسیده جانان گر شوم حاضر
بمهر داغ او در گرم خوئی محضری دارم.
ظهوری.
نشان نماندم از چشمه سار داغ کجاست.
ظهوری.
کو جنون تا هر نفس در دل سراغی گم شود
سینه همچون موج در گرداب داغی گم شود.
فصیحی هروی.
که یعنی نوبر گلخن همین بود
بجان گلبرگ داغ سنبل دود
برافروزد شقایق مشعل داغ
ز جان سیر هامون تا دل داغ.
زلالی.
نوبهاران خوش دماغی در بیابان ریخته ست
حب تریاک است داغ لاله صحراگرد را.
خالص.
ز آه گرم خس و خار آتشین دارد
دل آشیانه طرازی سمندر داغ است.
خان آرزو.
در نرد محبت همه خصلی خسک است
صد مهره ٔ داغ هر طرف تیزتک است.
طغرا.
درین بساط کسی نرد داغ برد ازما
که همچو لاله در آغوش سوختن خندید.
جلال اسیر.
از زاویه های خاک پنهان
وز آینه های داغ پیدا.
اسیره.
- از داغ رخ آراستن، نشان داغ بر چهره نقش کردن:
گوسفندی که رخ از داغ تو آراسته کرد
اژدها بالش و بالین کندش از دنبال.
فرخی.
- باداغ، داغدار:
درافکند در گوش گور یله
همان نیز باداغ سیصد گله.
فردوسی.
نبشت ازبر پیکر آن نگار
که با داغ اسکندرست این شکار.
نظامی
- با داغ کسی، با نقش و نشان نام آن کس بر اندام از آهن تفته:
بنده ٔ خاص ملک باش که با داغ ملک
روزها ایمنی از شحنه و شبها ز عسس.
سنائی.
- با داغ کسی زادن، از آغاز داغ او را داشتن:
هر آهو که با داغ او زاده بود
ز نافه کشی نافش افتاده بود.
نظامی.
- بداغ، باداغ. داغدار:
شتر بود و اسبان بدشت و بکوه
بداغ سپهدار توران گروه.
فردوسی.
نرگس و گل را چه پرستی بباغ
ای ز تو هم نرگس و هم گل بداغ.
نظامی.
سوز تو زنده داردم چو چراغ
زنده باسوز و مرده هست بداغ.
نظامی.
ز درد عشق تو امید رستگاری نیست
گریختن نتوانند بندگان بداغ.
سعدی.
- بداغ بندگی، با نشان بندگی:
بداغ بندگی مردن بر این در
بجان او که از ملک جهان به.
حافظ.
- داغ از سرین شستن، کار بیهوده کردن:
گرنه بیهوده است و بیحاصل بود شستن بر آب
آدمی را حسرت از دل، اسب را داغ از سرین.
سعدی.
- داغ برران، دارای اثر و نشان داغ بر ران:
بر براق بهشت فخر کند
مرکبی کز تو داغ برران است.
سوزنی.
جز بنام تو داغ برران نیست
مرکب بخت زیر ران ملوک.
خاقانی.
- داغ بررخ، داغ برروی.
- داغ بر سرین داشتن، دارای نقش داغ بر کفل بودن:
جان نقش رخ تو بر نگین دارد
دل داغ غم تو بر سرین دارد.
انوری.
- داغ بسرین بودن، نشان بندگی داشتن.
- داغ بسرین داشتن، بنده بودن.
- داغ خادمی بر روی،داغ بندگی بر چهره. دارای نقش و داغ غلامی بر رخسار:
یکی بحضرت او داغ خادمی بر روی
یکی بخدمت او دست بندگی بر هم.
سعدی.
- داغ ناامیدی، نشان یأس. علامت حرمان:
دادم بباد عمری در انتظار روزی
این داغ ناامیدی بر انتظار من چه.
خاقانی.
- دل بدخمه داغ کردن، مردن. نابود شدن. نیست گشتن:
هر که را رهبری کلاغ کند
بیگمان دل بدخمه داغ کند.
عنصری.
- گرم داغ، که تأثیر سوختگی داغ هنوز درنیافته است. هنوز جای داغ سرد نشده و سوزش آغاز نکرده است:
هنوز از عشقبازی گرم داغ است
هنوزش شور شیرین در دماغ است.
نظامی.
- نقره داغ، داغ شده با نقره و مجازاًجریمه است.
- نقره داغ کردن کسی را، جریمه ٔ نقدی ستدن ازو.
- امثال:
اینجا شتر را با نمد داغ می کنند.
داغ غلامی او دارد، نشان و حلقه ٔ غلامی او دارد.
داغ بندگی او بر جبین دارم، نشان بندگی او بر جبین دارم.
مگر سرم را داغ کرده اند، مگر خردم را نقصانی است ؟
مگر پشت گوشت داغ لازم دارد، مگر خرد ازتو دورست.
پشت دست داغ کردن، دیگر بار و هرگز این کار نکردن. با خود عهد کردن که دیگر بار آن کار نکند.
|| اثر آهن تفته که نشان یا معالجه را بر بشره نهند. || جای سوختگی. الف داغ. رجوع به الف داغ شود. || شکل. هیأت: هم علی داغ واحد؛ علی هیئه واحده. (دزی). || آلتی از آهن و جز آن که بر آن علامت خاص یا نام کسی به طور برجسته نقر شده باشد و آن را در آتش نهند تا بگدازد و سپس بر پوست تن حیوان و گاه غلامان زرخرید نهند به نشانه ٔ تعلق آن به کسی. حدیده ٔ محماه:
داغها چون شاخهای بسد یاقوت رنگ
هر یکی چون ناردانه گشته اندر زیر نار.
فرخی.
همی دانست کش رامین بباغ است
دلش را باغ بی او تفته داغ است.
(ویس و رامین).
طوق و داغ ترا نماز برند
فلک از گردن و جهان ز سرین.
انوری.
|| آهنی تفته که نشان یا معالجه را بر بَشره نهند. مکوی. آهنی که اسب وجز او را بدان داغ کنند. آهن که بدان داغ کنند. آهن تفته که بر بشره ٔ آدمی یا حیوان نهند یا بر بعض قرحه ها یا بیماریهای دیگر بکار برند، علاجی را یا نشان کردن او را یا تمیز او را. آلت داغ کردن. میسم. کاویاء. اُتو. آلت داغ کردن. مکواه. و مکواه داغ باشد که آلت کی ّ است. (از تفسیر ابوالفتوح رازی چ 1 ج 2 ص 538):
زانکه داغ آهنین آخر دوای دردهاست
ز آتشین آه من آهن داغ شد بر پای من.
خاقانی.
دریده دهن بدسگالش چو داغ.
نظامی.
دوستانت را که داغ مهربانی دل بسوخت
گر بدوزخ بگذرانی آتشی بینی تو سرد.
سعدی.
|| نشان که بر اثر زدن چیزی بر شی ٔ مضروب باقی ماند. || آتش. گرمی. تفتگی. حرارت:
فردا بداغ دوزخ ناپخته ای بسوزد
کامروز آتش عشق از وی نبرد خامی.
سعدی.
- داغ و دود، آتش و دود:
جهان تا جهان بود کوچی نبود
مگر شهر ازیشان پر از داغ و دود.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2445).
|| اثر و نشان ریش یا جراحت بر اندام. (ناظم الاطباء).
- فتیله بر داغ گذاشتن و بر داغ نهادن، رنجی بر رنج سابق افزودن:
کسی که بر دل من تهمت فراغ نهاد
فتیله ٔ دگرم بر چراغ داغ نهاد.
باقرکاشی.
|| نشان هر گل برنگ دیگر که برتن افتد. نشان بر دست و روی مردم. (از اوبهی). داغ داغ شدن پوست از هوای سرد یا گرمی آفتاب یا ادرفن و جز آن، یعنی گل گل شدن و جای جای رنگ آن بگردیدن. کلف. (ناظم الاطباء): قله، داغ داغ شدن پوست از بسیاری ادرفن. (منتهی الارب). || خال. || هر نشان که از رنگی یا چیزی مانند داغ بر جامه یا چیزدیگر بجای ماند. لک. لکه. لکه بر روی لباس و جز آن.
- نشان برافکندن از داغ، علامتی ثابت که بشستن نرود بر آن پدید آوردن، چون داغ گازران:
بر چادر کوه گازرآسا
از داغ سیه نشان برافکند.
خاقانی.
|| مجازاً، سرخی یا سیاهی بر متنی به رنگ دیگر:
تنش پرنگار از کران تا کران
چو داغ گل سرخ بر زعفران.
فردوسی.
بر دل دارد لاله یکی داغ سیاه.
منوچهری.
|| داغ میوه، سوختگی که در ظاهر آن پدید آید از حرارت آفتاب و جز آن. داغ زدگی میوه ها؛ سوختگی آن. || اثر پای. نشان. ردّ. ایز:
میابی در جهان بی داغ پایم
نه فرسنگی و نه فرسنگساری.
لبیبی.
بگشت آن همه مرغ و گنداب و نی
ندید از ددان هیچ جز داغ پی.
اسدی.
بهنجار ره چون درافتی ز راه
همی کن بره داغ هرپی نگاه
کجا گم شدی چون فرورفت هور
برآن بر نشان ستاره ستور.
اسدی.
زمینش همه جای داغ پری
زمانه گم اندر وی از رهبری.
اسدی.
بر اثر داغشان هر دم سلطان عشق
گوید خاقانیا خاک توام مرحبا.
خاقانی.
تلهجم، داغ داغ کردن رونده راه را. (منتهی الارب). || گمان میکنم که یکی از معانی داغ سیخ کباب یا نوعی از سیخ کباب است:
دلم تنوره وعشق آتش و فراغ تو داغ
جگر معلق بریان و سُل پوده کباب.
طیان.
گوش داده بود بطمع سرو
داغ خورده بود بطمع کباب.
قطران.
- امثال:
به امید کباب داغ چشیدن، سیلی نقد خوردن بامید حلوای نسیه.
|| گرم. سوزنده. سخت گرم. جوشان. سوزان و بسیار گرم. (از ناظم الاطباء). دبوس، رب ّ خرما که در روغن داغ اندازند تا گداخته شود و روغن را برگرداند. (منتهی الارب). آبی داغ، آبی سخت گرم، آبی جوشان. انبری داغ، انبری در آتش دیری بمانده و گرم شده. چای داغ، چای بسیار گرم: مگر آش داغ بدهنت گرفته ای.
- داغ ِ داغ، که هنوز سخت گرم است. در کمال گرمی. درنهایت گرمی (آب یا فلز و جز آن).
- آب داغ.
- الف داغ. رجوع به الف داغ شود.
- پیازداغ. رجوع به پیازداغ شود.
- روغن داغ، روغن گداخته.
- روغن داغ کن، تابه.
- سیرداغ، سیر در روغن سرخ کرده.
- شیر داغ، شیر گرم و جوشان.
- قندداغ، آب گرم قند درو افکنده.
- نبات داغ، آب گرم نبات درو افکنده.
- نعناع داغ، نعناع سرخ کرده در روغن.
|| مرگ یکی از عزیزان یا نزدیکان چون پسر و برادر و جز آن. مرگ نزدیکان و خویشان چون برادر و پدر و اولاد و امثال آن. مصاب شدگی بمرگ یکی از نزدیکترین کسان چون فرزند و برادر. مرگ فرزند و اقربای بسیار نزدیک. مصیبت مرگ فرزند و...:
ببینید کان شاه من چون شده ست
که از داغ او دل پر از خون شده ست.
دقیقی.
اگر نیستی این جوان در میان
نبودی من از داغ تیره روان.
فردوسی.
پرازدرد ایران پرازداغ شاه
که با سوک ایرج نتابید ماه.
فردوسی.
هر دمی دیدن آن داغ که خاقانی راست
چشم بند امل از چشم بشر بگشائید.
خاقانی.
داغ بردل زیاد خاقانی
گر ز دل یاد اوش می بشود.
خاقانی.
دل شیرین بدرد آمد ز داغش
که مرغی نازنین گم شد ز باغش.
نظامی.
حیف است دو داغ چون منی را
یک شعله بس است خرمنی را.
امیرخسرو.
ای خضر غیر داغ عزیزان و دوستان
حاصل ترا ز زندگی جاودانه چیست.
صائب.
الهی داغ فرزند نبینی، بمرگ فرزند مصاب نشوی. در یک سال دو داغ دید؛ دو عزیزش مردند.
- امثال:
داغ شکم از داغ عزیزان بترست.
|| درد. رنج. درد سخت. تعب صعب.غم. اندوه سخت:
همی نسازد با داغ عاشقی صبرم
چنان کجا بنسازد بنانج باز بناج.
شهید بلخی.
بر کهله ٔ هجرانت کنون رانی کفشیر
بر کهله ٔ داغش بر کفشیر نرانی.
منجیک.
ز چنگال یوزان همه دشت غرم
دریده بر و دل پر از داغ و گرم.
فردوسی.
بدل داغش [بهرام چوبینه] از دوکدان تو بود
ره دیو جادو بر او برفزود.
فردوسی.
بشد پیش خاقان پر از آب چشم
جگرخسته و دل پر از داغ و خشم.
فردوسی.
دل تیهو از چنگ طغرل بداغ
رباینده باز از دل میغ ماغ.
اسدی.
گل زرد و گل دورو، گل سرخ و گل نسرین
ز درد و داغ داده ستند ما را خط استغنی.
منوچهری.
مرا از داغ هجران زرد شد روی
بمی زردی روی من فروشوی.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین).
نی نی آن فرزانه را داغ فراقم کشت و بس
گر بعالم داد بودی من بخود مأخوذمی.
خاقانی.
گرمست داغ فرقت از آن سرد شد دلم
خشکست باغ دولت از آن مژّه ٔ ترم.
خاقانی.
هر دل ز تو با هزار داغ است
هر داغی را هزار نام است.
خاقانی.
ترا ملکی آسوده بی داغ و رنج
مکن ناسپاسی در آن مال و گنج.
نظامی.
بباید داغ دوری روزکی چند
پس از دوری خوش آید مهر و پیوند.
نظامی.
چو درویش بیند توانگر بناز
دلش بیش سوزد بداغ نیاز.
سعدی.
تو قدر صحبت یاران و دوستان نشناسی
مگر شبی که چو سعدی بداغ عشق بخفتی.
سعدی.
همچنان داغ جدائی جگرم می سوزد
مگرم دست چو مرهم بنهی بر دل ریش.
سعدی.
لذت داغ غمت بر دل ماباد حرام
اگراز جور غم عشق تو دادی طلبم.
حافظ.
- با داغ، با درد. بدرد:
چو جاماسب زآنگونه پاسخ شنید
دل بسته زآنگونه با داغ دید.
فردوسی.
- بداغ، با درد. با رنج:
جهانسوز را کشته بهر چراغ
یکی به در آتش که خلقی بداغ.
سعدی.
چو پروانه خود را زند بر چراغ
نمیرد چراغ اوبمیرد بداغ.
سعدی.
- بداغ آژده کردن جگر، جگر از غم ریش کردن:
بداغی جگرشان کنی آژده
که بخشایش آرد بر ایشان دده.
فردوسی.
- داغ از دل ستاندن، دفع غم و اندوه کردن:
ای ازدر آنکه در چنین باغ
آیی و ستانی از دلم داغ.
نظامی.
- داغ بدل برافکندن، در دل غمی داشتن:
گر من نه بدل داغ برافکنده امی
با تو ز غم آزاد و ترا بنده امی.
خاقانی.
- داغ بر جان کسی نهادن، او را در اندوه آن ماندن:
جهان را بسی هست زینان بیاد
بسی داغ بر جان هر کس نهاد.
فردوسی.
- داغ چیزی بدل کسی گذاشتن، او را در حسرت آن ماندن. او را از آن محروم ساختن.
- داغ ِ دل، درد دل. اندوه دل:
در داغ دل بسوز و ز مرهم اثر مجوی
با خویشتن بساز و ز همدم نشان مخواه.
خاقانی.
- داغ و درد، رنج و تعب:
تو نیز ای بخیره خرف گشته مرد
ز بهر جهان دل پر از داغ و درد.
فردوسی.
بده داد من زآنکه بیداد کرد
تو دانی غمان من و داغ و درد.
فردوسی.
همه بوم توران پر از داغ و درد
بباغ اندرون برگ گلنار زرد.
فردوسی.
آری بداغ و درد سرانند نامزد
اینک پلنگ در برص و شیر در جذام.
خاقانی.
کسی کو ز جام تو یک جرعه خورد
همه ساله ایمن شد ازداغ و درد.
نظامی.
طرفه میدارند یاران صبر من بر داغ و درد
داغ و دردی کز تو باشد بهترست از باغ ورد.
سعدی.
- درد و داغ، رنج وغم:
همی بودیک ماه با درد و داغ
نمی جست یکدم ز انده فراغ.
فردوسی.
برفت یار من و من نژند و شیفته وار
بباغ رفتم با درد و داغ رفتن یار.
فرخی.
کسی کز زندگی با درد و داغست
بوقت مرگ خندان چون چراغ است.
نظامی.
برنجه تن نازک از درد و داغ
چه خویشی بود باد رابا چراغ.
نظامی.
هر درد و داغ را که مسیحا کند علاج
آنرا چه احتیاج بمعجون و مرهم است.
سلمان ساوجی.
- دل بداغ داشتن، غمین بودن:
مدار از تهی روغنی دل بداغ
که ناگه ز پی برفروزد چراغ.
نظامی.
- گرم کردن داغ، تازه کردن درد. بیاد آوردن اندوه:
مکن بیوه ٔ چند را گرم داغ
شب بیوگان را مکن چون چراغ.
نظامی.
- امثال:
سرپیری و داغ امیری !
|| حسرت. آرزو:
در تمنای آن چنان باغی
بر دل هر توانگری داغی.
نظامی.
|| در فرهنگ ناظم الاطباء معانی آبله و میخچه و عیب نیز به کلمه داده شده است. اما او درین قول متفردست. || کوه. (ناظم الاطباء). در آذری به معنی کوه، از دغ بی گیاه و امثال آن است. ترکان این کلمه را بکار برند بمعنی کوه. این کلمه باغلب کوههای ایران و نواحی آن داده شده است. || مزید مؤخر نام بعضی کوهها از دغ به معنی بی آب وعلف. || دغ. بی گیاه. بی موی. داس. || نام شاعر که در غزل و قصیده مذکور شود. (برهان). تخلص. || معنیی که شاعر چند جا ببندد. (برهان). مَخلص. || کنایه از نام کسی است که اسبان او داغ داشته باشند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی). || نام مرغی که کاکل بر سر دارد و آنرا چکاوک نیز گفته اند. (انجمن آرا).

تعبیر خواب

گربه

چنگ خوردن از گربه: مانع
گربه سیاه: بدبختی
نوازش کردن آن: ناسپاسی
گربه ای که میو میو میکند: یک دعوی طولانی
پوست گربه: پیدا کردن یک شیء گم شده
دیدن گربه: دوست نا دوست
گربه وحشی: دوست خطرناک
زدن یک گربه: خیانت - لوک اویتنهاو

دیدن گربه درخواب، دلیل بر مردی مفسد و دزد است. اگر دید گربه درخانه او آمد، دلیل که دزدی در آنجا رود. اگر دید گربه از خانه او چیزی خورد، دلیل که دزد از آنجا چیزی بدزدد. اگر بیند گربه را بکشت، دلیل که دزدان را بکشد و قهر کند. - محمد بن سیرین

دیدن کشتن گربه درویش گردد - یوسف نبی علیه السلام

اگر بیند که گربه را بکشت وپوست او بکند، دلیل که مال دزدی بستاند. اگر بعد از صبح گربه را درخواب دید، دلیل که شش روز بیمار شود. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

۱ـ اگر خواب ببینید گربه ای را نمی توانید از خود دور کنید، نشانه بدبختی است.
۲ـ اگر خواب ببینید گربه ای به شما حمله ورمی شود، دلالت بر آن دارد که دشمنان می کوشند به اعتبار شما خدشه وارد کنند و ثروت شما را از چنگتان دربیاورند.
۳ـ اگر خواب ببینید گربه ای را از خود می رانید، دلالت بر آن دارد که بر موانع بزرگی غلبه خواهید کرد و ثروتمند و مشهور می شوید.
۴ـ اگر در خواب گربه ای لاغر و کثیف ببینید، دلالت بر آن دارد که خبرهایی بد خواهید شنید، و دوستی در آستانه مرگ قرار می گیرد، اما اگر خواب ببینید گربه لاغر و کثیف را از خود می رانید، نشانه آن است که بعد از بیماری طولانی دوست شما معالجه می شود.
۵ـ شنیدن صدای گربه در خواب، نشانه لطمه خوردن از دوستی ریاکار است.
۶ـ اگر خواب ببینید گربه ای به شما چنگ می زند، دلالت بر آن دارد که دشمن، ثروتی که شما روزها برای بدست آرودنش وقت صرف کرده اید، از چنگ شما بیرون می آورد.
۷ـ اگر دختری خواب ببیند بچه گربه ای بغل کرده است، نشانه آن است که دیگران به او خیانت می کنند.
۸ـ خواب گربه مفید و تمیز، نشانهزیان مالی است.
۹ـ اگر تاجری در خواب گربه ببیند، نشانه آن است که باید در تجارت تلاش بیشتری به خرج بدهد. رقبای او می خواهند معیارهای معاملاتی او را در هم بریزند.
۱۰ـ دیدن گربه و مار در حالتی دوستانه، در خواب، نشانه آغاز دعوا و کشمش است. - آنلی بیتون

گربه حیوانی آرام و اهلی است و قابل تربیت که قدرت خوپذیری فراوان دارد. صاحبش را می‌شناسد و خود را برای او لوس می‌کند. حس وفاداری او ضعیف است ولی نسبت به بچه‌های خود به شدت عشق می‌ورزد و دیده شده که برای دفاع از بچه‌ها جان خویش را به خطر افکنده است. به نظافت و زیبایی خود علاقه مند است و بسیاری از ویژگی‌های دیگر که می‌توان آن را به زن نسبت داد. معبرین غربی با استفاده از این نمادها گربه را زن دانسته‌اند البته بایستی به این نکته توجه که منظور از زن جنس مؤنث است و نه همسر.


تعبیر خواب گربه از نظر روانشناسی
گربه در رویا می‌تواند به تمایلات شما برای شاد بودن و شاد زیستن اشاره داشته باشد. حیواناتی که در رویا مشاهده می‌کنیم سمبل بخشی از غرایز و امیال اولیه‌ی ما هستند که باید به شناخت و کنترل آن‌ها بپردازیم. زمانی که گربه در رویا به سمت شما حمله ور می‌شود یا به شکلی استرس زا ظاهر می‌شود، نشان دهنده‌ی بخشی از غرایز شماست که نسبت به آن‌ها شناخت کافی نداشته با تمایلی برای رو به رو شدن با آن‌ها در زندگی واقعی ندارید. این رویا به شما یاد آور می‌شود که منشا ترس، می‌تواند عدم شناخت باشد. زمانی که ترس‌های خود را بشناسید، می‌توانید راه برخورد با آن‌ها را نیز پیدا کنید.
برای شناخت بهتر سمبل گربه بهتر است به نقش و مفهومی که در زندگی بیداری و در فرهنگ‌های مختلف پذیرفته اند مراجعه کنیم. گربه‌ها با مفاهیمی مثل بازیگوشی، شیطنت، حسادت، و گا‌ها با مفاهیم پلید مرتبط می‌شوند. بخش زیادی از تفسیر رویای شما به احساسی که هنگام مواجهه با سمبل گربه تجربه می‌کنید مرتبط است. گربه‌ای که شما را کنجکاو می‌کند یا احساس علاقه را در شما بیدار می‌کند، سمبل بخشی از غرایز شماست که در این زمان شما را به کنجکاوی و بهره گیری از فراغت دعوت می‌کند. این رویا پیامی از جانب ناخودآگاه شماست که از شما می‌خواهد تا به آرامش روانی و تمایل خود به کنجکاوی و فراغت اهمیت داده و فرصتی را برای تخلیه‌ی روانی فراهم سازید.
گربه می‌توانید در نقطه‌ مقابل احساس افسردگی ظاهر شود. شما در این زمان متمایل هستید تا برای جلوگیری از به وجود آمدن احساس افسردگی، به کار‌های سرگرم کننده که ذهن شما را گسترش می‌دهند یا شادی روانی را فراهم می‌آورند مشغول شوید. این رویا از شما می‌خواهد تا چنین حقی را برای خود قائل شوید. در این زمان، داشتن آرامش و سلامت روانی، در اولیت می‌باشد. شما در حال درک این موضوع هستید که به رغم وجود مشغله‌ها یا ناراحتی‌های روزمره، همچنان می‌توان فرصت‌هایی برای شاد زیستن و آرامش فراهم آورد.
زمانی که گربه‌ای در رویا به شما حمله ور می‌شود و در شما احساس تنش و نگرانی ایجاد می‌کند، می‌تواند به بدبینی شما نسبت به فعالیت‌های سرگرم کننده اشاره داشته باشد. شما ممکن است هم اکنون و در زندگی بیداری، خود را مجاب به انجام کار‌های سخت و متمادی کنید و برای فراغت خود، فرصتی را در نظر نگیرید. ممکن است احساس کنید که سرگرمی و اوقات فراغت یا مشغول شدن به کنجکاوی‌ها و ماجراجویی‌های دیگر می‌تواند ضربه‌ی شدیدی به موفقیت و موقعیت شما در زندگی بزند. این سرکوب پیاپی و ناعادلانه می‌تواند به صورت سمبل گربه‌ای که در شما استرس ایجاد می‌کند ظاهر شود.
زمانی که گربه‌ها به شکلی پلید و در محیطی تاریک ایجاد می‌شوند، می‌تواند به باور‌های نادرست شما درباره‌ی برخی سرگرمی‌ها اشاره داشته باشد که در حقیقت هیچ ایرادی ندارند و به شما یا دیگران آسیب نمی‌رسانند، اما شما به دلیل عقاید و افکار غلط، احساس می‌کنید که به شدت مضر هستند و شما را دچار انحرافات اخلاقی می‌کنند یا زندگی شما را نابود می‌کنند. تاریکی با مفهوم جهل گره خورده است. زمانی که حقیقت پنهان به نظر می‌رسد. این رویا از شما می‌خواهد تا درباره‌ی افکار و عقاید خود تجدید نظر کرده و به تعدیل آن‌ها بپردازید.
در کتاب فرهنگ تفسیر رویا نوشته تونی کریسپ گربه در خواب اشاره به تصاویر زیر دارد:
گربه: تماس جسمانی و انس و الفت گرفتن با گربه‌های خانگی آسان است. به همین دلیل دیدن گربه در رویا بیانگر نیاز به توجه عاطفی و احساسات گرم است، برخی زنان گربه را جانشین فرزند خود می‌کنند، به همین دلیل است که در بسیاری از رویاهای زنان گربه نشان دهنده نیاز آنان به مراقبت از کسی است یا حتی میل آن‌ها به فرزند داشتن را نشان می‌دهد.
گربه در رویای مردان: احتمالا به زن یا جنس ماده اشاره دارد، جنبه شهودی طبیعت مردان، شهود و احساس خطرات ناشناخته، حسادت، خشم و انتقام جویی در رابطه، مادر شخص رویابین، استقلال، دزدی، باروری، در برخی رویاهادیدن گربه سیاه قطعا نشان دهنده ترس از شنیدن خبرهای بد و یا ترس به طور کلی است.
گربه در رویا می‌تواند به صورت‌های مختلفی دیده شود. از جمله خواب‌های متداول در این رابطه می‌توان به دیدن گربه کوچک در رویا اشاره کرد که تفسیرگران، مفاهیمی را برای تعبیر خواب بچه گربه بیان کرده‌اند.
تعبیر خواب گربه (معبرین اسلامی)
ابن سیرین می‌گوید: تعبیر خواب گربه، مردی مفسد و دزد می‌باشد.
ابراهیم کرمانی می‌گوید: اگر بعد از صبح در خواب خودت گربه ببینی، تعبیرش این است که شش روز بیمار می‌شوی.
امام صادق (ع) می‌فرمایند:
تعبیرهای گربه عبارت‌اند از:
دزد
غماز و طعنه زننده و عیب‌جو
بیماری
زنی مهربان و دلسوز
جنگ و دشمنی
آنلی بیتون:
اگر در خواب گربه ای لاغر و کثیف ببینید، دلالت بر آن دارد که خبرهایی بد خواهید شنید، و دوستی در آستانه مرگ قرار می‌گیرد، اما اگر خواب ببینید گربه لاغر و کثیف را از خود می رانید، نشانه آن است که بعد از بیماری طولانی دوست شما معالجه می‌شود.
اگر دختری خواب ببیند بچه گربه ای بغل کرده است، نشانه آن است که دیگران به او خیانت می‌کنند.
تعبیر خواب گربه به روایت منوچهر مطیعی تهرانی
چنانچه در خواب گربه ای قشنگ و براق ببینید که به شما تعلق دارد یا در خانه شماست چنین زنی در مسیر زندگی شما پیدا می‌شود یا سر راهتان قرار می‌گیرد.
نوشته‌اند گربه زنی است که دزدی را دوست دارد و این کار برای او عادت شده است.
اگر در خواب بینید گربه ای دارید، زنی که دستش کج است در زندگی شما نقش می‌گیرد.
اگر ببینید چندین گربه جایی جمع هستند چند زن درباره شما حرف می‌زنند و تصمیم می‌گیرند و غیبت می‌کنند.
اگر ببینید گربه از خانه شما چیزی ربوده و برده به مال و دارایی شما تعدی و تجاوز می‌شود و انسان متعدی و متجاوز یک زن است.
اگر در خواب بینید گربه ای را در بغل گرفته‌اید و به سینه خود می‌فشارید زنی و فریبکار شما را می‌فریبد و گولتان میزند
اگرگربه را به دوش گرفته باشید زنی محیل برشما مسلط می‌شود.
اگر در خواب بینید که به گربه غذا می‌دهید پول خود را برای یک زن دروغگو فریبکار خرج می‌کنید.
اگر ببینید به دنبال یک گربه می‌دوید که او را بگیرید زنی شما را به استیصال وا می‌دارد و سر گردان می‌کند.
اگر ببینید گربه ای در خانه شما موش گرفته زنی برای شما حسن خدمت انجام می‌دهد اما نباید فراموش کنید که خودش نسبت به شما صداقت ندارد.
دیدن گربه در خانه چه مفهومی دارد؟
ابن سیرین می‌گوید:
اگر در خواب ببینی گربه‌ای وارد خانه تو شده است، تعبیرش این است که دزدی وارد آنجا می‌شود.
اگر ببینی گربه از خان تو چیزی خورده است، یعنی شخص دزدی از خانه تو چیزی به سرقت می‌برد.
تعبیر خواب کشتن گربه
یوسف نبی علیه السلام گوید: دیدن کشتن گربه درویش گردد.
ابن سیرین می‌گوید: اگر در خواب ببینی گربه را کشته‌ای، تعبیرش این است که دزدها را کشته و یا مغلوب می‌سازی.
ابراهیم کرمانی می‌گوید: اگر ببینی گربه را کشته و پوستش را کنده‌ای، به این معنی است که مال دزدی را می‌گیری.
تعبیر خواب گربه سیاه و وحشی
لوک اویتنهاو می‌گوید:
گربه سیاه: بدبختی
گربه وحشی: دوست خطرناک
تعبیر خواب حمله گربه به انسان
آنلی بیتون می‌گوید:
اگر خواب ببینید گربه ای را نمی‌توانید از خود دور کنید، نشانه بدبختی است.
اگر خواب ببینید گربه ای به شما حمله ورمی شود، دلالت بر آن دارد که دشمنان می‌کوشند به اعتبار شما خدشه وارد کنند و ثروت شما را از چنگتان دربیاورند.
اگر خواب ببینید گربه ای را از خود می رانید، دلالت بر آن دارد که بر موانع بزرگی غلبه خواهید کرد و ثروتمند و مشهور می‌شوید.
اگر خواب ببینید گربه ای به شما چنگ می زند، دلالت بر آن دارد که دشمن، ثروتی که شما روزها برای بدست آرودنش وقت صرف کرده‌اید، از چنگ شما بیرون می‌آورد.
لوک اویتنهاو می‌گوید: چنگ خوردن از گربه: مانع
تعبیر خواب بیرون آمدن گربه از آلت تناسلی
ابن سیرین می‌گوید: اگر در خواب ببینی از آلت تناسلی مردانه تو گربه‌ای بیرون آمده است، تعبیرش این است که صاحب فرزندی دزد و راهزن می‌شوی.
جابر مغربی می‌گوید: اگر ببینی از آلت تناسلی زنانه تو گربه‌ای بیرون آمده است، صاحب فرزندی دزد می‌شوی.
تعبیر خواب گوشت و پوست گربه
ابراهیم کرمانی می‌گوید:
اگر در خواب ببینی گوشت گربه می‌خوری، تعبیرش این است که از طریق مسافرت دوری، مال و اموال به دست می‌آوری.
اگر ببینی لباسی از پوست گربه پوشیده‌ای، یعنی با زنی زیبا ولی دزد و ناامانتدار ازدواج می‌کنی.
لوک اویتنهاو: پوست گربه: پیدا کردن یک شیء گم شده

ابن سیرین نوشته گربه در خواب های ما مردی است دزد و مفسد خصالی که درست است زیرا گربه نمیتواند یک مرد را مجسم کند زیرا گربه به هیچ وجه خصائص مردانگی ندارد و بر عکس بیشتر دارای صفاتی است که مشابه آن را در زنان می توان سراغ کرد. گربه حیوانی است آرام و اهلی و قابل تربیت که قدرت خوپذیری فراوان دارد. صاحبش را می شناسد و خود را برای او لوس می کند. حس وفاداری او ضعیف است ولی نسبت به بچه های خود به شدت عشق می ورزد و دیده شده که برای دفاع از بچه ها جان خویش را به خطر افکنده است. به نظافت و زیبائی خود علاقه مند است و خیلی خصوصیات دیگر دارد که همه آن ها بدن استنثا در زن دیده می شود لذا چند تن از معبران بخصوص معبران غربی گربه را زن دانسته اند نه همسر. منظور از زن جنس زن است نه همسر که البته بین این دو باید تفاوت گذاشت. پس چنانچه در خواب گربه ای قشنگ و براق ببینید که به شما تعلق دارد یا در خانه شماست چنین زنی در مسیر زندگی شما پیدا می شود یا سر راهتان قرار می گیرد. نوشته اند گربه زنی است که دزدی رل دوست دارد و این کار برای او عادت شده است. اگر در خواب بینید گربه ای دارید، زنی که دستش گج است در زندگی شما نقش می گیرد. اگر ببینید چندین گربه جائی جمع هستند چند زن درباره شما حرف می زنند و تصمیم می گیرند و غیبت می کنند. اگر ببینید گربه از خانه شما چیزی ربوده و برده به مال و دارائی شما تعدی و تجاوز می شود و انسان متعدی و متجاوز یک زن است. اگر در خواب بینید گربه یی را در بغل گرفته اید و به سینه خود می فشارید زنی و فریبکار شما را می فریبد و گولتان میزند و اگرگربه را به دوش گرفته باشید زنی محیل برشما مسلط می شود. اگر در خواب بینید که به گربه غذا می دهید پول خود را برای یک زن دروغگو فریبکار خرج می کنید و اگر ببینید به دنبال یک گربه می دوید که او را بگیرید زنی شما را به استیصال وا می دارد و سر گردان می کند. اگر ببینید گربه ای در خانه شما موش گرفته زنی برای شما حسن خدمت انجام می دهد اما نباید فراموش کنید که خودش نسبت به شما صداقت ندارد. - منوچهر مطیعی تهرانی

فرهنگ فارسی هوشیار

گربه

(اسم) پستانداریست از راسته گوشتخواران که سر دسته تیره گربه ها میباشد (در این تیره شیر و ببر و پلنگ و گربه وحشی نیز قرار دارند) . گربه ها و همه گوشتخواران دیگر تیره گربه پنجه رو و دارای ناخنهای تیز بسیار قوی هستند که در حالت عادی و استراحت دنباله ای از پوست روی آنها را می پوشاند بقسمی که در این موقع بزمین نمیرسند ولی بهنگام حمله از غلاف خارج شده وسیله دفاعی و شکار حیوان را تشکیل میدهند. گربه اهلی که در منازل میزید از بقایای اغذیه تغذیه میکند و چون دشمن موش است مفید میباشد. گربه ماده سالی دوبار قادر بزاییدن است (اوایل بهار و اوایل پاییز) و هر بار بین 2 تا 5 نوزاد تولید میکند. گربه دارای نژاد های مختلف است که معروفترین آنها گربه ایرانی گربه آنقره و گربه هندی است جمع: گربگان: (سلطان محمد خوارزمشاه) بزیارت مشهد طوس رفت و در دهلیز آن دو گربه یکی سپید و دیگری سیاه دید در جنگ. یا ترکیبات اسمی: گربه آنقره. نژادی از گربه اهلی که دارای مو های بلند لطیف است. این نژاد دارای لبهای سرخ است و رنگ مو هایش عموما سفید یا خاکستری نقره یی است گربه براق. یا گربه اهلی. گربه معمولی که در منازل زندگی میکند و با انسان مانوس است گربه خانگی. یا گربه باتلاقی (باطلاقی) . نوعی گربه. یا گربه براق نوعی گربه که مو های بدنش نسبت بگربه های دیگر بلند و براق است: حریف شاهسواری که میتواند شد که هست شیر فلک گربه براق او را ک یا گربه خانگی. گربه اهلی. گربه خلاف. گربه بید بید مشک: گر پادشاه نامیه را تقویت کند خون پلنگ چرخ خورد گربه خلاف. (رکنای مسیح) یا گربه دشتی. گورگیا یا گربه روس (روسی) . گربه خانگی زیرا در سابق گربه روسی را در ایران می پروردند. یا گربه عابد. آنکه تظاهر بزهد میکند: ای کبک خوشخرام خ که خوش میروی بایست غره مشو که گربه عابد نماز کرد. (حافظ) یا گربه کور. گربه ای که اعمی باشد، محیل مکار فریبنده. یا گربه مرتضی علی. کسی که نان را بنرخ روز خورد ابن الوقت. یا گربه وحشی. گونه ای گربه که در صحرا ها و جنگلها و کوهستانهای اکثر نقاط دنیا (از جمله ایران) میزید. نژاد های مختلف این حیوان عبارتند از: گربه صحرایی که در نواحی کویر میزید گربه باتلاقی که در نواحی باتلاقی مازندران و گیلان نیز مشاهده میشود گربه کوهی که در نقاط کوهستانی میزید. چو گربه خویشتن تا کی پرستی ک رها کن گربه از دامان که رستی. (نظامی) یا گربه از بغل افکندن (فکندن) . ترک مکر و حیله کردن: عزولی اش را ازل گربه فکنده از بغل عمر عدوش را اجل گرگ فکنده در گله. (فلکی شروانی) یا گربه بشانه کردن. فریفتن حیله بکار بردن: چگونه شود پارسا مرد جاهل همی خیره گربه کنی تو بشانه. (ناصر خسرو) یا گربه در انبان داشتن. مکر کردن حیله ورزیدن: شد آنکه دشمن تو داشت گربه در انبان کنون گهی است که با سگ فرو شود بجوال. (انوری) یا گربه در بغل افکندن (داشتن) . گربه را در آغوش گرفتن، مکر کردن حیله ورزیدن (ابهام بدو معنی) : بیدار نه سر خلاف دارد از بهر چه گربه در بغل میدارد ک (کمال اسماعیل) یا گربه در زندان کردن. بسیار بخیل بودن (یعنی از غایت بخل گربه را محبوس میکند تا طمع در خوراکیهای وی نکند) . یا گربه در شلوار و تنبان کردن. رسوا کردن مفتضح ساختن. یا گربه کسی بانبان فرو شدن. کامیابی کامل یافتن او. یا گربه شاخت نزند (نزنه) . کوچکترین صدمه ای نبینی: زلزله ها فکنده یی بکوه و دشت و دامنه آهسته بیا آ هسته برو که گربه شاخت نزنه (اشرف الدین حسینی نسیم شمال) گربه روده چون زنم شانه ک بر ره سیل چون کنم خانه ک (حدیقه)، گربه وحشی، گربه بید، گرپا

گویش مازندرانی

داغ

نشان – داغ – نشانه

معادل ابجد

گربه روى شیروانى داغ

2005

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری