معنی گردش روزگار

لغت نامه دهخدا

گردش روزگار

گردش روزگار. [گ َ دِ ش ِ زْ / زِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) مجازاً بمعنی تقدیر. قضا. بازیهای چرخ. حوادث نامطلوب:
ببینیم کز گردش روزگار
چه بندد بدین بند نااستوار.
فردوسی.
ز یزدان بترس و ز ما شرم دار
نگه کن بدین گردش روزگار.
فردوسی.
این برنا را که از فرزندان ملوک است و گردش روزگار او را دریافته است ببر و بدانچه خدا ترا داده است انباز کن. (تاریخ بخارا).

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

گردش روزگار

حوادث نامطلوب، قضا، تقدیر

معادل ابجد

گردش روزگار

958

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری