معنی گردونه

لغت نامه دهخدا

گردونه

گردونه. [گ َ ن َ / ن ِ] (اِ) بمعنی گردون است. (برهان). ارابه. عراده. چرخ. گاری:
به گردونه ها بر چه مشک و عبیر
چه دیبا ودینار و مشک و حریر.
فردوسی.

فرهنگ معین

گردونه

(گَ نِ) (اِ.) ارابه، گاری، چرخ.

فرهنگ عمید

گردونه

چرخ، ارابه، گاری،
هرچیز شبیه چرخ که دور خود بچرخد،

حل جدول

گردونه

ارابه

مترادف و متضاد زبان فارسی

گردونه

چرخ، ارابه، گاری

فارسی به انگلیسی

گردونه‌

Dolly, Drum, Wheel

فارسی به عربی

گردونه

ترخیص

فرهنگ فارسی هوشیار

گردونه

(اسم) ارابه گاری گردون: بگردونه ها بر چه مشک و عبیر چه دیبا و دینار و مشک و حریر، ارابه ای که توپ را حمل کند: توپهای بزرگ سنگ انداز را که در گنجه بود بنیروی اقبال شاهی از آب کر گذرانیده باعرابه و گردونه باردوی معلی آورد. یا گردونه داود. بنات النعش کبری، نعش (از بنات النعش) .

معادل ابجد

گردونه

285

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری